ملیکا اجابتی
ملیکا اجابتی
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

معرفی و پاره‌هایی از کتاب چرا ادبیات؟

کتاب چرا ادبیات؟ اثری شگفت‌انگیز و کوتاه از ماریو بارگاس یوسا، کتابی جذاب برای علاقه‌مندان به ادبیات و برای جذب کردن آنان که از کتاب و ادبیات دور هستند.

با خواندن این کتاب گویی یوسا حرف‌هایی را درباره‌ی ادبیات می‌زد که باورشان در ذهنم ته‌نشین شده اما از به زبان آوردنشان عاجز بودم. با خواندن برخی جملات چنان از این احساس مشترک به ادبیات ذوق زده می‌شدم که تا به حال این‌گونه کسی را در واقعیت پیدا نکرده‌ام.

بعد از یک بار خواندن کتاب، دوباره به فصل اول آن که فکر می‌کنم نقطه عطفی برای من بود، بازگشتم. با دوباره خواندنش می‌خواستم یادداشتی درباره‌‌ی آن بنویسم اما احساس کردم هر چه بگویم حق مطلب ادا نمی‌شود. ترجیح دادم در برابر جملاتش سکوت کنم و از این انتخاب کلمات و جملات یوسا لذتِ تمام و دوباره و دوباره‌ای ببرم. سعی کردم عباراتی را نیز به اشتراک بگذارم تا این لذت نیز مشترک شود.

زندگی در پرتو ادبیات بهتر شناخته و بهتر زیسته می‌شود؛ و نیز اینکه زندگی اگر قرار است به تمامی زیسته آید باید با دیگران تقسیم شود.
ادبیات از طریق متونی که به دست ما رسیده ما را به گذشته می‌برد و پیوند می‌دهد با کسانی که در روزگاران سپری شده سوداها به سر پخته‌اند، لذت‌ها برده‌اند و رویاها پرورده‌اند و همین متون امروز به ما امکان می‌دهند که لذت ببریم و رویاهای خودمان را بپرورانیم. این احساس اشتراک در تجربه‌ی جمعی انسانی در درازای زمان و مکان والاترین دستاورد ادبیات است و هیچ چیز به اندازه‌ی ادبیات در نو شدن این احساس برای هر نسل موثر نیست.
ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جهان‌های ناخرسند و عاصی است، زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد.
ادبیات تنها به گونه‌ای گذرا این ناخشنودی‌ها را تسکین می‌دهد. اما در همین لحظه‌های جادویی و در همین لحظات گذرای تعلیق حیات، توهم ادبی ما را از جا می‌کند و به جایی فراتر از تاریخ می‌برد و ما بدل به شهروندان سرزمینی بی‌زمان می‌شویم، نامیرا می‌شویم. بدین سان غنی‌تر، پرمغزتر، پیچیده‌تر، شادمان‌تر و روشن‌تر از زمانی می‌شویم که قید و بندهای زندگی روزمره دست و پایمان را بسته است. وقتی کتاب را می‌بندیم و دنیای قصه را ترک می‌گوییم، به زندگی واقعی برمی‌گردیم و این زندگی را با دنیای باشکوهی که بتازگی ترکش کرده‌ایم، مقایسه می‌کنیم چقدر سرخورده می‌شویم. اما به این ادراک گرانقدر نیز می‌رسیم که دنیای خیالی داستان زیباتر، گونه‌گون‌تر و جامع‌تر و کامل‌تر از آن زندگی‌ای‌ست که در بیداری می‌گذرانیم. زندگی مشروط شده با محدودیت‌های وضعیت عینی ما. بدین سان ادبیات خوب، ادبیات اصیل، همواره ویرانگر، تقسیم‌ناپذیر و عصیانگر است. چیزی‌ست که هستی را به چالش می‌خواند.

در ادامه یوسا توضیح می‌دهد که ادبیات در عین حال که روح ناخشنود را کمی تسلی می‌دهد در پی‌اش باز هم آن را ناخشنود‌تر می‌کند و روحی که این تفاوت را درک کرده، به دنبال آزادی و خواستن چیزهایی بیشتر برای زندگی برمی‌خیزد و این چرخه مدام تکرار می‌شود. این‌گونه است که انسان‌ها با ادبیات، تاریخ را تغییر می‌دهند، پیشرفت می‌کنند و در برابر حقارت زندگی ایستادگی می‌کنند.

و در پایان او می‌گوید بدون ادبیات با وجود پیشرفت‌های علمی به جامعه‌ای نامتمدن و بی‌بهره از روح می‌رسیم، جامعه‌ای از آدمک‌های کوکی که آزادی را فراموش کرده‌اند. اگر می‌خواهیم از بی‌مایگی تخیل و از امحای نا‌خودشنودی‌های پرارزش خود که احساساتمان را می‌پالاید و به ما می‌آموزد به شیوایی و دقت سخن بگوییم، و نیز از تضعیف آزادی‌مان بپرهیزیم، باید دست به عمل بزنیم. دقیق‌تر بگویم باید بخوانیم.


ملیکا اجابتی

کتاب چرا ادبیات؟ از ماریو بارگاس یوسا، ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر

ادبیاتماریو بارگاس یوساچرا ادبیات؟کتابمعرفی کتاب
می‌نویسم و می‌خوانم تا در اقیانوس زندگی غرق نشوم. سایت: melikaejabati.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید