
کتاب واژههایی در اعماق آبی دریا را مدتی پیش خواندم. کتاب قشنگی بود که از آن لذت بردم. میتوانم بگویم کل کتاب یک طرف و شصت صفحهی آخر آن یک طرف! هر چه به سمت پایان کتاب میرفتی، متن آن جذابتر می شد!
کتاب دربارهی دختری به اسم ریچل بود که برادرش را در اثر غرق شدن در اقیانوس از دست دادهبود. در حالی که او و برادرش عاشق شنا کردن و اقیانوس بودند.
از سویی دیگر داستان به هنری، دوست صمیمی ریچل که در کتاب فروشی دست دوم پدرش کار میکند، میپردازد. در ادامه داستان اتفاقاتی میافتد و ریچل در کتاب فروشی خانواده هنری مشغول به کار میشود.
موضوع جالبی که در این کتاب فروشی دست دوم وجود دارد بخش لترلایبرری است. در این بخش افراد میتوانند نامههایی که میخواهند به کسی بدهند را در میان صفحات کتابها قرار دهند. همه کتابها دست دوم و پر از یادداشت و خاطره است.
آنچه در طی داستان حس میشد، اهمیت کتابها و واژهها بود. همینطور موضوع مرگ و از دست دادن. ریچل در قسمتی از کتاب میگوید: فهمیدم که آنچه مهم است زندگی است نه مرگ!
در مسیری که کتاب داشت، ریچل به کمک کتابها، هنری و در واقع واژهها توانست از سوگ برادرش عبور کند!
در بخشی دیگر از کتاب میگوید:
«افکاری لطیف میان ما رد و بدل میشود. ما همان کتابهایی هستیم که خواندهایم و چیزهایی که دوستشان داریم. کال اقیانوس است و نامههایی که از خود به جا گذاشته. روح همهی ما در چیزهاییست که از خود به جا میگذاریم.»
«همین گشتنهاست که النا را زنده نگه میدارد؛ و من حرفش را کاملا درک میکنم. ما همیشه باید در چیزهایی که کال به آنها علاقه داشت به دنبالش بگردیم.»
اشارهای که در این قسمت از کتاب به پیدا کردن روح افرادی که از دست دادهایم در چیزهای مورد علاقه و به جا گذاشته از خودشان، میکند، دقیقا در کتاب تولستوی و مبل بنفش هم بیان شده بود. این موضوع خیلی قشنگ و قابل تامل است!
گاه فکر کنیم اگر خودمان روزی نباشیم، اطرافیان روح ما را در چه چیزهایی میتوانند بیابند؟!
یا اگر یکی از اطرافیانمان نباشد ما روحشان را در چه چیزهایی پیدا میکنیم؟!
ملیکا اجابتی