ویرگول
ورودثبت نام
ملیکا اجابتی
ملیکا اجابتی
خواندن ۱ دقیقه·۱۳ روز پیش

میان این دو

از عصر، مشغول خواندن مطالبی در سایت شاهین کلانتری هستم. آنقدر به صفحه لپ‌تاپ نگاه کرده‌ام. خوانده‌ام و یادداشت‌برداری کرده‌ام که چشمانم کمی درد گرفته است. اما نمی‌توانستم نخوانم. مدام از این مقاله به مقاله‌ی دیگر شوت می‌شدم و هر کدام حرف جدیدی برای گفتن داشتند.

حالا که نگاه می‌کنم ده صفحه‌ای نوشته‌ام. انتشار تمام یادداشت‌برداری‌هایم مسخره به نظر می‌رسد. چیزی که بیش از همه دریافتم، خواندن بود و خواندن. با خودم می‌گویم ملیکا بخوان! زیاد بخوان. و در میان هر دو خواندنت بنویس. و در میان هر دو نوشتنت بخوان.

آنقدر اینکار را انجام بده که در رفت و آمد میان خواندن و نوشتن بزرگ شوی. گویی سال‌ها فقط میان این دو بوده‌ای و بس.

قطع به یقین فرق خواهی کرد. جور دیگری خواهی دید. خواهی شنید. حس و فکر خواهی کرد. طور دیگری خواهی زیست.

تو در میان خواندن و نوشتن به آدم دیگری تبدیل خواهی شد.

و در نهایت از میان تمام یادداشت‌هایم، شیفته‌ی این جملات بهمن فرسی شدم که می‌گوید:

من می‌دانم

مردم چرا کتاب می‌خوانند

می‌‌‌خواهند بدانند

دیگران تا کجا رفته‌اند

و آن‌ها بقیه‌ی راه را بروند.


ملیکا اجابتی

خواندننوشتنبهمن فرسیشاهین کلانتری
می‌نویسم و می‌خوانم تا در اقیانوس زندگی غرق نشوم. سایت: melikaejabati.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید