باید دست خودم رو بگیرم، این کاریه که باید بکنم، ساعت شش هست، کولر هنوز خرابه، یخچال خالی تر از قبله ولی من میخوام دست خودم رو بگیرم بلند کنم، نمی خوام جایی برم فقط میخوام دست خودم رو بلند کنم، همین و بس، ساکتم ارومم ، روز روشن تر شده، نمی دونم از کجا باید شروع کنم، همه چی دقیقا همه چی بهم ریخته، مثل یه جنگ، لباس هامو باید روی سیم خاردار ها رها کنم مثل این عکسه
پی نوشت اول: نمی دونم چرا برای هر چیزی تو این دنیا یه تصویر ضبط کردم تو ذهنم، هر چیزی رو به یه تصویر الصاق میکنم، وقتی هم تصویر جدیدی باشه می نویسمش
پی نوشت دوم: گوهر دشتی رو چند وقتی هست میشناسم کاراش خوبه، بلوغ خوبی داره کارهاش،
پی نوشت سوم: من باید خودم رو بردارم و اویزان کنم، جلوی خودم بشینم و با خودم حرف بزنم باید سنگامو با خودم وا بکنم
یه قول هایی به خودم دادم باید ببینم میتونم انجامش بدم یا نه
عکسهای گوهر دشتی رو بیایید باهم ببینیم، یکم بهم عکاس معرفی کنید، مخصوصا تو ایسنتا، شدیدا دنبال دیدنم، این اصرارم به دیدن از کجا میاد؟ نمی دونم فکر کنم کولر خرابه چون