ملیکا
ملیکا
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

با یه عنوان مسخره، این زندگی تکمیله

می توانم احمق به نظر برسم

واقعیت اینه که با همین فرمونی که دارم ادامه میدم میتونم احمق به نظر برسم به بدترین حالت ممکن شش ماه اخیر مبتلام و همچنان خوشحالم ، برای چی ؟ نمی دونم برای کی باز نمی دونم! چرا ؟ نمی دونم. ولی صادقانه از چند چیز راضیم الان.

اول اینکه دیگه واقعیت زندگی رو میبینم و تجربه میکنم تفسیرش نمی کنم

دوم خودم رو مسبب وضع موجود میدونم اگاهیش خوبه

سوم، دیگری پشیزی در چشم من احترام نداره شما بخون همون مخاطب خاص ولی از دیگری حرف میزنم

چهارم یه به تو چه خاصی تو چشام قرار دادم که اطرافیانم خواه ناخواه متوجهش میشن

پنجم کمتر نیازمند زیباییم ولی متاسفانه برای زیبایی هیاهو برم میداره

ششم گستاخانه دارم زندگی میکنم و این در این حالت عالیه

هفتم سفره دلم پیش هیچ کس باز نیس دیگه ، رسما و عملا رفیق ندارم چونکه نمی خوام داشته باشم به یه سری از خودخواهان ملبس گفتم رفیق که خب اشتباه کردم خوبه اشتباهم رو فهمیدم

هشتم اصرارم به دیدن عکاسانه زیاد شده و این خوبه

نهم با مفهوم تواضع و فروتنی اشنا شدم گرچه هنوز بلد نیستم ازش استفاده کنم

دهم شیدایی رو گذاشتم کنار ، جنون زیستن رو هم دارم ولی بروزش نمی دم تنها به خلق معتقدم اونم باید حسابی راهش بندازم

یازدهم ریتم بی خود ندارم و میفهمم چقدر اوضاع بی ریخته

دوازدهم خودم رو گول نمیزنم و به مفاهیم باج نمیدم تنها انچه که روبه روست لایق توجهه

اینها خوبه ولی باید چیزهایی تغییر کنه، اینها فعلا خوبه.

پی نوشت اول: یه اهنگی رفته تو این مغز لامصب با این ترجیع بند، on two there drink

ویدیوش رو دیدم

پی نوشت دوم: چرا در ویرگول دکمه اینتر رو که میزنیم صفحه شوت میشه بالا؟ از مزایای ویرگوله؟

پی نوشت سوم: گیر دادم به عکس نچوی امشب چرا؟ نمی دونم، عنوانش رو این میزارم، جنگ همسایه ها، همسایه در برابر همسایه

همسایه در برابر همسایه
همسایه در برابر همسایه


پی نوشت چهارم: کولر هنوز خرابه، حوصله ام ته کشیده یه وضعیه، از بین کلمات بالا نمی دونم کدوم برام جذاب تره، زندگیم شبیه این عکس اس، جنگ از درون رخت خواب در برابر همسایه های عزیز !


بلاگرمروزمره نویسیزیستن وفادارانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید