می گوید : میتوانی بدوی؟ می گویم : دویدن ، چرا دویدن ما راه می رویم در خیابان...
آنها به سوی ما و ما به سوی آنها ، مستقیم ، چشم در چشم ، قرارمان میشود ندویدن...
ما از همیم...قرار نیست از هم بگریزیم ، شاید باورتان نشود ، روزی ، جایی ، لحظه ای ما باید با هم مواجه شویم ، حرف بزنیم...
تو جزیی از منی و من جزیی از تو و ما جزیی از وطن...
از یک خاکیم و قرار است به یک خاک برگردیم...