دستی با گلوله های آتشین وجودش را پرپر کرد، آبادانی را در فصل شکفتنش، 16 ساله...
شاید باورتان نشود اما ما همین جا روزهایی قیامت را دیده ایم ، قیامتی که پر بوده از بچه ها با سجاده هایشان ... ما همینجا آبادانی دیدیم که سرانجام نداشت...
از ته دل غمگینم، برای سجاده هایی که نیت نماز داشت، برای گلویی که به نیت الله اکبر آمده بود و الان با یک گلوله شکافته بود...برای دستهایی که حسرت ادای احترام در مقابل معبود را خاک کرد...