سر می خوریم توی خیابان ، دور میدان بالا و پایین می رویم ، ولیعصر را می خواهیم بالا بیاوریم...
لحظه لحظه غذا خوردن لاک پشت هاست نگاه می کنیم به چشمانشان و هیچ فاصله ای نمی بینیم ، شاید باورتان نشود هیچ فاصله ای...
شوخی میکند در باره غذا و آنها تعارف می کنند و شوخی (تنها خوری حرام است این گفته ... ، بفرمایید ، نه غذای دهنی؟!!!)....
هیچ کینه ای نیست ، ما بی هیچ پروایی با همیم...اینکه یک حادثه ، کسی و یا کسانی ما را مقابل هم قرار داده داستانی است طولانی...قصه ای پر غصه شاید...
کاش تلخی این روزها با شیرینی پایان یابد...