
ما فقير بيچارههايى كه جز نان و زيتون چيزى براى خوردن نداريم، داشتن يک قاطر برایمان ثروت بزرگى است، ما كه دوبار درسال، در سالگرد تولد و روز ازدواجمان لب به شراب مىزنيم، داريم رفتهرفته اميدوار مىشويم. اما آن ترس قديمى هنوز از دلهايمان بيرون نرفته. زيتون و نان هر اندازه هم كه كم به ما بدهند طعم زندگى را به ما مىدهد مى ترسیم همان را هم از دست بدهيم و از گرسنگى بميريم.
ديهگو: اگر بگذاريد وضع به اين صورت بماند هم نان را از دست مىدهيد هم زيتون و هم جانتان را. امروز اگر میخواهيد همان اندک نان و زيتون را حفظ كنيد، بايد به ترستان غلبه كنيد.