مرسده خدادادی
مرسده خدادادی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

واژه‌ماژه: خَرخَشه

عکس ربطی به نوشته ندارد، طرح انگشتری از مدوسا است و شاید استعاره‌ای از این همه واژه ذهنی که از سر بیرون زده
عکس ربطی به نوشته ندارد، طرح انگشتری از مدوسا است و شاید استعاره‌ای از این همه واژه ذهنی که از سر بیرون زده


این واژه را امروز یاد گرفتم: خَرخَشِه*.

قیافه‌ی جالبی دارد، آدم را یاد خَر و خِش‌خِش و خِرکِش و حتی خَرچه** می‌اندازد.

دهخدا می‌گوید ریشه‌ی ترکی دارد و یک وام‌واژه‌ی ترکی در زبان فارسی است.

معنی؟ دعوای بی‌خودی راه‌انداختن.

راستش را بخواهید کاربردش را تا به حال در فارسی معیار و روزمره‌ هیچ‌جا نشنیده بودم و گمان نکنم جایی هم بشنوم.

از آن واژه‌هاست که یک بار بیشتر در یک متن قدیمی یا مدخل یک فرهنگ واژه نمی‌بینی و می‌رود تا دیدار به قیامت.

عکس از این منبع
عکس از این منبع


مولوی هم انگار در یکی از اشعارش از خرخشه استفاده کرده:

خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش
گر نبودی خرخشه در نعمتش

گفتم این‌جا بنویسمش و ثبتش کنم، جزو واژه‌های جدید و بامزه‌ای که گاهی با آن‌ها برخورد می‌کنم. شاید هم هوس کردم در گفتارم به شوخی استفاده کنم و شنونده را گیج کنم این کلمه را از کجایم درآوردم و بعد «خرخشه» راه بیفتد.

باری به هر جهت:

از هر گونه خرخشه پرهیز کنید، خرخشه چیز بدی است، خرخشه خر است :)

_________________

پانوشت:

* که البته گویا تلفظ آن به فتح ش هم وجود دارد. یک تلفظ دیگر آن را هم در عکس می‌بینید: خَرخِشَه.

** واژه‌ی ابداعی یکی از آشنایانم به جای بچه، علی‌الخصوص بچه‌های شیطان

و در ابتدا کلمه بودخرخشه
اگر با جستجوی نامم در گوگل به اینجا آمده‌اید، قدمتان روی چشم؛ منتها چیزی از زندگی شخصی‌ام اینجا پیدا نمی‌کنید. اینجا صفحۀ یادداشت‌هایم در باب زبان‌شناسی، زبان‌ها و آموزش زبان فارسی به غیرایرانیان است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید