این واژه را امروز یاد گرفتم: خَرخَشِه*.
قیافهی جالبی دارد، آدم را یاد خَر و خِشخِش و خِرکِش و حتی خَرچه** میاندازد.
دهخدا میگوید ریشهی ترکی دارد و یک وامواژهی ترکی در زبان فارسی است.
معنی؟ دعوای بیخودی راهانداختن.
راستش را بخواهید کاربردش را تا به حال در فارسی معیار و روزمره هیچجا نشنیده بودم و گمان نکنم جایی هم بشنوم.
از آن واژههاست که یک بار بیشتر در یک متن قدیمی یا مدخل یک فرهنگ واژه نمیبینی و میرود تا دیدار به قیامت.
مولوی هم انگار در یکی از اشعارش از خرخشه استفاده کرده:
خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش
گر نبودی خرخشه در نعمتش
گفتم اینجا بنویسمش و ثبتش کنم، جزو واژههای جدید و بامزهای که گاهی با آنها برخورد میکنم. شاید هم هوس کردم در گفتارم به شوخی استفاده کنم و شنونده را گیج کنم این کلمه را از کجایم درآوردم و بعد «خرخشه» راه بیفتد.
باری به هر جهت:
از هر گونه خرخشه پرهیز کنید، خرخشه چیز بدی است، خرخشه خر است :)
_________________
پانوشت:
* که البته گویا تلفظ آن به فتح ش هم وجود دارد. یک تلفظ دیگر آن را هم در عکس میبینید: خَرخِشَه.
** واژهی ابداعی یکی از آشنایانم به جای بچه، علیالخصوص بچههای شیطان