آیا این صدای فریدا کالو، یکی از برجستهترین هنرمندان سوررئالیست قرن بیستم است؟ این صدا را در اینجا میتوانید بشنوید.
فریدا کالو صاحب یکی از شناختهشدهترین و تجاریسازیشدهترین چهرهها در دنیای هنر است اما صدای او چگونه بوده است؟
عکاس فرانسوی گیزل فروند صدای او را اینگونه توصیف میکند: صدای فریدا دارای ملودی است و گرم است. حالا با تلاش کتابخانه صدای ملی مکزیک میتوانیم بفهمیم صدای او چگونه بوده است.
این کتابخانه صدایی پیدا کرده است که گویا اولین صدای ضبطشده کالو است. این صدا متعلق به یک قسمت آزمایشی برنامه رادیویی ال باچیلر در سال 1955 است که بعد از مرگش در سال 1954 پخش شد. میزبان به دنبال مصاحبه میگوید: این صدا از آن زن هنرمندی است که دیگر در میان ما نیست. او با آثارش ما را با خود به دوران کودکی میبرد.
این قسمت از برنامه رادیویی در مورد همسر فریدا کالو، دیهگو ریورا بود. در این قسمت او از روی مقاله خود که پرتره دیهگو نام دارد میخواند. این مقاله از کاتالوگ نمایشگاهی در سال 1949 در قصر هنرهای زیبا برداشته شده است که 50 سال عملکرد ریورا را جشن میگیرد.
متن میگوید: دیهگو غولپیکر است، بسیار بچه است، با صورتی صمیمی و نگاهی خیره و غمگین. متن مقاله ترجمه شده او که آژانس فرانس پرس آن را ترجمه کرده است چنین میگوید. (نسخه دیگری از متن انگلیسی ترجمهشده این مقاله را میتوانید در بخش هنر و فرهنگ گوگل در اینجا بیابید).
چشمان بلند، بزرگ و سیاه و بسیار هوشمند او بهندرت جایی ثابت میماند. این چشمها به دلیل پلکهای پفکرده تقریباً از حدقه بیرون زده بودند، مثل یک وزغ. کره چشمانش به نگاه خیره او این اجازه را میدهد که زمینه بینایی وسیعتری داشته باشد. این چشمان درشت انگار برای هنرمند نقاشی که فضاهای بزرگتر و جمعیت بیشتری را نقاشی میکند آفریده شدهاند.
ازدواج فریدا و دیهگو ریورا فرازونشیبهای فراوانی داشت. فریدا در نقاشیهای خود تعداد دفعاتی که دیهگو قلب او را شکسته است به تصویر کشیده است. دیهگو نقاش سرشناس چپگرای مکزیکی بود که بارها به فریدا خیانت کرد و حتی یکبار با خواهر کوچک او کریستینا نیز رابطه برقرار کرد. فریدا علاوه بر دلشکستگیهایش رنجها و آلام روحی و جسمی خود را در نقاشیهایش نشان داده است.
فریدا کالو و دیهگو ریورا در سال ۱۹۲۹ با هم ازدواج کردند. در زمان ازدواج دیهگو ۴۲ ساله بود و فریدا ۲۲ سال داشت. مادرشان به این ازدواج لقب فیل و فنجان را داده بود.
او در مورد خیانت دیهگو به فریدا با خواهر کوچکش در دفتر خاطرات خود چنین مینویسد:
دیگر دیهگو هم با من نیست، رهایش کردم. حالا خودم هستم. نقاشی میکنم. این بار خودم را میکشم. دست در دست خودم، با خودم ازدواج کردهام. راستی، آیا من برای خود کافیام؟
فریدا در ششسالگی به بیماری فلج اطفال دچار شد و در هجدهسالگی در یک تصادف سخت اتوبوس برای همیشه معلول شد. او بیش از ۳۰ بار زیر عمل جراحی رفت و تا سالیان سال یک بالاتنه آهنی به تن میکرد و به همین دلیل همیشه لباسهای گشادی میپوشید تا این بالاتنه را بپوشاند.
چشمان بلند، بزرگ و سیاه و بسیار هوشمند او بهندرت جایی ثابت میماند. این چشمها به دلیل پلکهای پفکرده تقریباً از حدقه بیرون زده بودند، مثل یک وزغ… این چشمان درشت انگار برای هنرمند نقاشی که فضاهای بزرگتر و جمعیت بیشتری را نقاشی میکند آفریده شدهاند.
تخمین زده میشود این صدا متعلق به زمانی بین سالهای 1953 یا 1954 باشد.
در کنفرانس مطبوعاتی، آلخاندرا فراستو مسئول بخش هنر مکزیک به مطبوعات اعلام کرد که این صدا بهدرستی صدای فریدا کالو است و میتواند تنها صدای ضبطشدهای باشد که از این هنرمند در دست است. بااینحال کارشناسان همچنان در حال بررسی این نوار ضبطشده هستند تا صحت دقیق آن را کشف کنند.
وظیفه کتابخانه ملی مکزیک حفظ و ایجاد آرشیو عمومی مستندات صداها برای این کشور است. مجموعههای این کتابخانه که بیش از چند دهه است، شامل صدای ضبطشده مشهورترین و مهمترین چهرههای تاریخی این کشور است اما پاول گرانادوس، مدیر کتابخانه ملی میگوید صدای ضبطشده فریدا بیشترین درخواست و جستجو را در بین بازدیدکنندگان داشته است.
گرانادوس در کنفرانسی مطبوعاتی خاطرنشان ساخت که صدای فریدا همیشه یک رمز و راز بزرگ بوده و جستجوهای بیپایانی داشته است. تاکنون هیچ صدای ضبطشدهای از فریدا نداشتیم.
این برنامهی رادیویی که صدای ضبطشده از آن به دست آمد، ال باچیلر نام دارد که نام خود را از گوینده میزبان برنامه با نام آلوارو گالوز ای فوئنتز ال باچیلر گرفته است. نخستوزیر فرهنگ کشور مکزیک او را اصلیترین ضبطکننده صداهای زمان خود نامید.
کتابخانه ملی صدای مکزیک هزار و سیصد نوار ال باچیلر در مجموعه خود دارد که به دیجیتالی شدن و کاتالوگبندی شدن نیاز دارند تا معلوم شود آیا صداهای بیشتری از فریدا کالو در بین آنها هست یا خیر.
معروفترین آثار فریدا، نقاشیهایی است که از خود کشیده است. برجستهترین اثرش یکی خودنگاره با گردنبند خار و مرغ مگس (۱۹۴۰) و دیگری دو فریدا (۱۹۳۹) است.
در ۱۹۵۳ به دلیل وخامت بیماری قانقاریا پزشکان مجبور به قطع یکی از پاهای فریدا شدند. او یک سال آخر عمرش را بر صندلی چرخدار میگذراند و در نهایت در ۱۳ ژوئیه ۱۹۵۴ به دلیل انسداد جریان خون درگذشت.
چند روز پیش از درگذشتش در خاطراتش نوشته بود: امیدوارم عزیمت لذتبخش باشد و امیدوارم هرگز بازنگردم.