اینها مطالبی است که در حین مطالعهی کتاب Psychology of Language نوشتهی «دیوید دابلیو کَرول*» برای خودم یادداشت برداشته بودم. گفتم اینجا هم بگذرم، شاید به درد رهگذری خورد:
روانشناسی زبان علم مطالعهی درک، تولید و فراگیری زبان است.
علم روانشناسی زبان بخشی از حوزهی علوم شناختی است. علوم شناختی شامل حوزههای روانشناسی، زبانشناسی و تا حد کمی شامل حوزههای هوش مصنوعی، علوم اعصاب و فلسفه است.
روانشناسی زبان بر روی دانش زبان و فرآیند شناختی درگیر در استفاده از زبان روزمره تاکید دارد.
روانشناسان زبان همچنین به قوانین اجتماعی درگیر در استفاده از زبان و مکانیسمهای مغز مرتبط با زبان علاقهمند هستند.
علاقه معاصر به روانشناسی زبان در دهه 50 میلادی آغاز شد، هرچند پیشزمینههایی از آن در ابتدای قرن 20 وجود داشت.
کتاب روانشناسی زبان در مورد استفادهی افراد از زبان است. چیزهای کمی به اندازه زبان در زندگی روزمره ما تا این حد نقش مهمی ایفا میکنند. زبان مهمترین ابزار ما در برقرای ارتباط افکار و احساسات ما به یکدیگر است. نوزادان گریه میکنند و میخندند، و حالتهای صورت آنها به والدینشان این علامت را میدهد که چه حسی دارند، اما تا وقتی کودکان شروع به صحبت کردن نکنند، نمیتوانیم بفهمیم چه فکری در سر دارند.
در حین این که رشد میکنیم و بزرگ میشویم، زبان در خدمت کاربردهای دیگری هم درمیآید. بیشتر افراد جوان زبان مخصوصی** اختراع میکنند که برای گروه سنی خودشان معنی دارد و نه گروه سنی بزرگتر یا کوچکتر. این زبان مخصوص ما را به گروه سنیمان پیوند میدهد و در عین حال آن دسته افرادی که همسن ما نیستند را از این دایره بیرون نگه میدارد. زبان علامت مخصوص گروههای مختلف است. یعنی ابزاری است برای شناسایی این که آیا فردی در یک گروه اجتماعی قرار دارد یا خیر. فرآیندهای مشابهی نیز در سازوکار تفاوتهای طبقات اجتماعی و جنسیتی در استفاده از زبان نقش دارند.
(این مطلب به تدریج به روز خواهد شد)
____________________________________________________
*David W. Carroll
** Jargon