این یک آگهی ترحیم است، مدتی است که یکی از دوستان من فوت شده، هرچند که هنوز میتوانید او را در خیابان ها مشاهده کنید که مشغول انجام کار های روزمره اش است و یا فقط دارد پرسه میزند البته اگر بتوانید تفاوت این دو را متوجه شوید، به هر حال شاید شما بتوانید او را ببینید ولی او دیگر نمیتواند خودش را ببیند، همچنین نمیتواند صدای خودش را بشنود و صدای تلفن همراهش را هنگامی که با او تماس میگیرید، البته ممکن است او به شما بگوید که سرش شلوغ بوده است اما در عمل معنی شلوغ بودن را نمیفهمد،ولی به هر حال او توانایی انجام هیچ کاری را ندارد، او ممکن است کف دستشویی به زمین بخورد ولی کسی متوجه نمیشود زیرا کسی حواسش به او نیست، حتی خودش، البته آدم هایی هم هستند که در نزدیکی او و در یک خانه با او زندگی میکنند اما در عمل نقش جوجه تیغی را دارند البته از زمانی که دوست من مرده است دیگر جوجه تیغی ها او را اذیت نمیکنند زیرا او دیگر چیزی را احساس نمیکند، قبل از اینکه فوت شود او دارای یک بیماری بود بیماری ای که ارتباط مستقیمی با نفسش داشت هرچند او میتوانست نفس های عمیق و پشت سر هم بکشد اما ترجیح میداد که هرگز نفس نکشد زیرا تنفس او را آزار میداد، پیش از اینکه بیماری اش جدی شود خیلی گریه میکرد اما مدتی بعد فقط میخندید زیرا تحت تاثیر فیلم جوکر قرار گرفته بود، پیش از اینکه بیمار شود و بمیرد، دلش مرد، البته کسی برای دلش مراسم ترحیم نگرفت حتی خودش شاید به این دلیل که دیگر دلی نداشت تا با استفاده از آن دلسوزی کند البته دلیل بهترش این است که دلش در وطنش نمرد، بلکه وقتی به عنوان سفیر به چشمان فردی دیگر سفر کرده بود، به جرم جاسوسی اعدام شد و در همان چشم ها بدون هیچ شکوه و عزاداری دفن شد