مثل پاییز
مثل پاییز
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

یک سویِ صورتِ مِه

یک سویِ صورتِ مِه

نویسنده : علی اکبر امیدی

آنقدر لای خودت پیچ خورده ای که تو را در تمام خودت نمیتوان یافت . یک طرفت مِه است و یک طرفت ماه . شده ای تندیسی از جنس مِه که میل از خود جَستَن ندارد . آنقدر شور در خود زیستن و با خود آمیختن در توست که گویی عاری از تو چیزی نیست . انگار «جهانِ حیات » حاوی توست . آهای شورِ آمیخته از مه و ماه ، کدامت را باور کنم . مِهی زنده در ماه یا ماهی خفته در مِه ؟ چه بنامم ات ؟ ابهامی پرمعنا یا معنایی مبهم ؟ تصویری زنده بر یک بوم توخالی که رنگ ها او را واگذارده اند و در پی ذرات خویش است تا مفهوم خود را باز یابد . یا آنکه

خزانی در گره نفس های یک برگ . بگو چه ای که چنان در خود می رویی . به کدامین کمال می رویی ؟

نسیمی آغشته به پایان کدام برگی ؟ شام هراس های کدام چشمی ، غروب تلخ کدام پنجره ای . ای صید اسیر در شکار پر تکرار بگو چه از جان خودت می خواهی که اینچنین در گره قلاب خویشی.


مه
چیزهایی برای نوشتن هست که هیچگاه نمی شود نوشتشان(علی اکبرامیدی)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید