یک سویِ صورتِ مِه
نویسنده : علی اکبر امیدی
آنقدر لای خودت پیچ خورده ای که تو را در تمام خودت نمیتوان یافت . یک طرفت مِه است و یک طرفت ماه . شده ای تندیسی از جنس مِه که میل از خود جَستَن ندارد . آنقدر شور در خود زیستن و با خود آمیختن در توست که گویی عاری از تو چیزی نیست . انگار «جهانِ حیات » حاوی توست . آهای شورِ آمیخته از مه و ماه ، کدامت را باور کنم . مِهی زنده در ماه یا ماهی خفته در مِه ؟ چه بنامم ات ؟ ابهامی پرمعنا یا معنایی مبهم ؟ تصویری زنده بر یک بوم توخالی که رنگ ها او را واگذارده اند و در پی ذرات خویش است تا مفهوم خود را باز یابد . یا آنکه
خزانی در گره نفس های یک برگ . بگو چه ای که چنان در خود می رویی . به کدامین کمال می رویی ؟
نسیمی آغشته به پایان کدام برگی ؟ شام هراس های کدام چشمی ، غروب تلخ کدام پنجره ای . ای صید اسیر در شکار پر تکرار بگو چه از جان خودت می خواهی که اینچنین در گره قلاب خویشی.