خالق زندگی خود باشیم
افکار ما آنقدر پیامدهای بزرگی دارند، که قادرند واقعیت زندگی ما را بسازند. شما مجبور نیستید به واقعیتِ کنونی زندگی خود رضایت دهید! هر زمان که بخواهید، میتوانید واقعیت جدیدی ایجاد کنید، و همه ما این توانایی را دارا هستیم. "ورودیهای ذهن" موجب شکلگیری افکار میشوند. ورودیهای ذهن: شنیدهها، دیدهها و گفتوگوها هستند، که همه با هم "کانون توجه" را تشکیل میدهند. ذهن هر آنچه وارد آن شود، بعداً در موردش فکر میکند، تجسم میکند، خیالپردازی میکند و از آنها به عنوان خاطره یاد میکند. این خاصیت ذهنِ ما یعنی حافظه است و بدین ترتیب افکاری که از طریق ورودی وارد ذهنمان میشوند، خودشان را تقویت میکنند تا حدی که به افکار غالب ذهنمان تبدیل میشوند، که آن را "باور" مینامیم. این روند شکلگیری باور است! نتایج زندگیمان فارغ از هر عامل دیگری، کاملاً منطبق و هماهنگ با باورهای ما میباشد.
چگونه خالق زندگی خود باشیم؟
ابتدا سؤالات زیر را کمی در ذهن خود مرور کنید:
آیا امکانپذیر است که دنیای درونِ شما بر دنیای بیرونتان تأثیر بگذارد؟
آیا درست است که ذهن و ماده چنان پیوند نزدیکی دارند، که نمیشود از هم جدا شوند؟
آیا میتوانید از ذهنتان برای ایجاد واقعیت و خلق زندگیتان استفاده کنید؟
اگر اینها درست باشند، چگونه با استفاده از این اطلاعات پتانسیل خارقالعادهی زندگی خود را بیدار کنیم؟
افکار شما آنقدر پیامدهای بزرگی دارند، که میتوانند واقعیت زندگی شما را بسازند و شما را خالق زندگی خود کنند. مجبور نیستید به واقعیتِ کنونی زندگیتان رضایت دهید! هر زمان که بخواهید، میتوانید واقعیت جدیدی ایجاد کرده و به بیان دیگر خالق زندگی خود باشید. همه ما توانایی آن را داریم، زیرا خوب یا بد، افکار ما بر زندگیمان تأثیر دارند. برای تغییر زندگی، باید نگرشتان را در مورد واقعیت تغییر دهید. تا زمانی که نتوانید نگرشتان را نسبت به واقعیت کنونیتان تغییر دهید، هر تغییر و نتیجهای در زندگی شما موقتی خواهد بود. شما باید افکارتان را در مورد دلیلِ رخ دادن اتفاقات تغییر دهید، تا بتوانید نتایج پایدار و دلخواهتان را ایجاد کنید. برای این منظور باید درهای ذهنتان را به سمت تفسیر جدیدی از آنچه واقعی و حقیقی است بگشائید.
انرژی به توجهِ شما واکنش نشان میدهد!
هنگامی که به کوچکترین واحد اندازهگیری ماده یعنی اتم میرسیم، مشاهده میشود که اتم در فرکانس بسیار بالایی ارتعاش میکند. اگر بتوانیم اتم را مانند پرتقال پوست بکنیم، به هسته و ذرات زیراتمی مانند الکترون خواهیم رسید. اما همچنان خواهیم دید که ۹۹.۹۹۹۹۹۹۹ درصد آن فضای خالی(انرژی) است. الکترونها مانند گردش سیارات به دور خورشید، به دور هسته گردش نمیکنند، بلکه فضای اطراف هسته شبیه به یک میدان نامرئی (ابری از اطلاعات) است و تمام اطلاعات از فرکانس و انرژی تشکیل شده است؛ در واقع یک هسته وجود دارد و یک فضای ابرِ انرژی که الکترون در هر جایی از این ابر میتواند وجود داشته باشد.
اگر هسته اتم را به اندازهی یک خودرو فرض کنیم، الکترون به اندازه یک نخود خواهد بود. در این حالت فضایی که الکترون در آن وجود دارد ۲۲۰،۰۰۰ کیلومتر مربع است. یعنی دو برابر مساحت کشور کوبا! این یعنی الکترون فضای خالی بسیار وسیعی در اختیار دارد و امکانهای بسیار زیادی برای جایگاه الکترون وجود دارد. بر اساس اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، ما هرگز نمیتوانیم بدانیم که الکترون در کجای ابر الکترونی ظاهر میشود. الکترون همیشه مادهی فیزیکی نیست؛ بلکه به حالت انرژی وجود دارد. وقتی ناظر (ذهن) وارد عمل میشود، عملِ مشاهده سبب میشود که تمام آن انرژی بالقوه به درون یک الکترون(ماده) متراکم شود و به این طریق الکترون در دنیای فیزیکی ظاهر میشود. اینها نشان میدهد که جهانِ کوانتومی منتظر است تا یک ناظر آگاه(من و شما) بیاید و با استفاده از ذهن روی انرژی تأثیر بگذارد و امکانهای بینهایتِ انرژی را به ماده فیزیکی، متراکم کند.
میدان کوانتوم و آفرینشِ واقعیت:
انیشتین میگوید: “میدان، تنها عامل حاکم بر ذره است”. هوش کیهانیای وجود دارد که انرژی است و به تمام کائنات و کهکشانها نظم میبخشد و تمام نیروهای طبیعت را وحدت بخشیده است و موجب تنظیم تنفس، ضربان قلب و گردش خون در بدنمان میشود. این هوش، این انرژی، میدان کوانتومی است.
میدان کوانتومی (یکپارچه)، میدانی نامرئی و پیوسته از انرژی و اطلاعات است، و میتوان گفت میدانی از هوش و آگاهی که در ورای مکان و زمان وجود دارد. هیچ چیز مادی یا فیزیکی در آنجا وجود ندارد و در آن تمام امکانها و احتمالات به صورت انرژی وجود دارند. نمیتوان با بدن فیزیکی وارد این قلمروی امکانهای لایتناهی شد، بلکه تنها راه تجربهی آن با هشیاری است و هشیاری عبارت است از توجه کردن؛ توجهتان به هر کدام از این امکانها معطوف شود، همان را در واقعیت تجربه خواهید کرد.
در میدان کوانتومی احتمال بالقوهای وجود دارد که شما در آن سالم، پولدار و خوشبخت هستید و تمام قابلیتها و ویژگیهای خودِ آرمانیای که در افکارتان هست را دارید. اگر بتوانید بر اساس هر یک از آرزوهای شخصی خود یک رویداد آینده را تصور کنید، این واقعیت از قبل به صورت یک امکان در حوزهی کوانتومی وجود دارد و منتظر است که شما به آن توجه کنید. از آنجا که توجهتان هر کجا باشد، انرژیتان همان جاست، وقتی از میدان یکپارچه آگاه میشوید، توجهی که به آن میکنید باعث گسترش آن میشود. برای مثال وقتی شما توجه و هشیاری خود را به درد معطوف میکنید، دردتان گسترش مییابد و اگر همچنان به درد توجه کنید، درد به بخشی از زندگی شما تبدیل میشود. به همین ترتیب وقتی به میدان یکپارچه توجه میکنید و از آن آگاه میشوید، گسترش مییابد؛ به صورت خوششانسیها، همزمانیها، فرصتها، اتفاقاتِ خوب، بودن در مکان و زمان مناسب و لحظههای مملو از شکوه.
بنابراین میدان کوانتومی، مملو از مقادیر بیانتهای انرژی است که در ورای دنیای فیزیکی و حواس در ارتعاش هستند؛ با بینهایت انرژی که در دریای بیپایانِ امکانها شناور است میتوانیم هر چیزی را خلق کنیم.
همه چیز از یک فکر آگاهانه شروع میشود:
طبق مدل کوانتومی، جهان بر پایه انرژی است و تمام آنچه در جهان وجود دارد، تودههای انرژیست که هر کدام از این تودههای انرژی، فرکانس خاص خود را دارند. به عنوان مثال یک تکه سنگ، تودهای انرژی است با فرکانسی خاص، جسم انسان هم یک تودهی انرژی است با فرکانس خاص خودش، افکار و اندیشه انسان هم تودهای انرژی است که فرکانس آن به گونهای است که با چشم ما قابل مشاهده نیست، میکروب و باکتری هم گونههایی از انرژی هستند که در فرکانس خاصی قرار دارند. هر آنچه در جهان میبینید تودههای انرژی است: گل، درخت، انسان، زمین، ماشین، خانه و…
"بر اساس این اصل، افکار و اندیشه ما گونه رقیق انرژی هستند و در اثر تکرارِ هر اندیشهای، آن انرژی متراکمتر میشود و آنقدر متراکم میشود که به شکل اتفاقات فیزیکی در زندگی فرد ظاهر میشوند".
یعنی افکار ما ابتدا در میدان کوانتوم که میدانی نامرئی است، موجودیت پیدا میکنند و این موجودیت هم به دلیل قدرت خلقکنندگی است که به انسان داده شده و در اثر تکرار، انرژی افکار ما متراکم شده و در دنیای فیزیکی ظاهر میشود. برای مثال، اگر کسی اندیشهی ثروت و درآمد بالا را در ذهن بپروراند و این اندیشه را به صورت مداوم تکرار کند، این انرژی آنقدر متراکم میشود که به شکل اتفاقات فیزیکی در زندگی مادی فرد ظاهر میشود. مشتریهای او بیشتر میشوند، افرادی وارد زندگیاش میشوند که موجب رشد مالیاش میشوند، هزینههای او نیز کاهش مییابند، پیشنهادهای کاری با شرایط خوب دریافت میکند و دائماً زنجیرهای از اتفاقات برای فرد رخ میدهد که نتیجه و خروجی نهایی این است که فرد را ثروتمندتر میکند.
افکار همان امکان است:
روزانه حدود ۶۰ هزار رشته فکری در ذهن شما جریان دارد. اما تاکنون حتماً دقت کردهاید که تمام اساتید موفقیت و رشد شخصی تأکید ویژهای بر باورها دارند. باورها همان افکار تکرار شونده هستند. زیرا بقیه افکار که گذرا و لحظهای هستند قدرت خاصی ندارند و این افکار تکرار شونده هستند که به واسطه استمرارشان آنقدر قدرتمند میشوند که انرژی را به اندازه کافی متراکم میکنند و در نهایت به واقعیتِ زندگیتان تبدیل میشوند.
اگر شما فردی هستید که در خانوادهای فقیر بزرگ شدهاید، به دلیل تکرارِ این اندیشه و افکار از طرف خانواده و اطرافیان که «پول، به سختی به دست میآید»، قطعاً در جنبه مالی درگیر چالشهای زیادی هستید. زیرا این اندیشه به مرور آنقدر در ذهن شما تکرار شده است که انرژیاش هر بار متراکمتر شده و حال جزئی از زندگیتان است و به همین دلیل اگر هم پولی را به دست میآورید، با مشقت و سختی بسیاری به دست میآید. در مقابل، اگر شما در خانوادهای ثروتمند بزرگ شده باشید، به دلیل تکرار این اندیشه که «پول، بسیار آسان و با لذت به دست میآید»، آنقدر این اندیشه به مرور در ذهنتان تکرار شده است که با فعالیت در حوزه مورد علاقهتان، هم از زندگیتان لذت میبرید و هم ثروت به شکل کاملاً راحت و طبیعی وارد زندگی شما میشود.
فرکانس، زبان مشترک ذهن و جهان:
به اطراف خود نگاه کنید. حتی اگر چیزی جز ماده-اشیاء، افراد، مکانها و چیزها نبینید، باز هم میتوان گفت که دریای بیپایانی از فرکانسهای نامرئی وجود دارد که حاوی اطلاعات هستند. به امواج رادیویی فکر کنید. همین حالا که در اتاقتان نشستهاید، امواج رادیویی وجود دارند که در اتاق حرکت میکنند. اگر رادیو را روشن کنید و آن را روی فرکانس خاصی تنظیم کنید، آنگاه شما میتوانید آهنگ مورد علاقه، اخبار یا حتی تبلیغات را گوش دهید. اینکه شما امواج رادیویی را در هوا نمیبینید، به این معنا نیست که آنها وجود ندارند. اگر فرکانس را تغییر دهید و روی ایستگاه دیگری تنظیم کنید، پیام متفاوتی روی آن فرکانس دریافت میکنید.
افکار ما هر کدام دارای فرکانس خاصی هستند و واقعیت کنونی زندگیمان کاملاً هماهنگ با این افکار است، و برای تغییر زندگی و نتایج باید افکار جدیدی در ذهن بپرورانیم که حاوی فرکانسِ ثروت، سلامتی، شادابی، آرامش و موارد دلخواهمان باشند، تا واقعیت جدیدی را تجربه کنیم و بتوانیم خالق زندگی خود باشیم.
سوال کلیدی این است که سرچشمه افکارمان کجاست؟ به عبارتی افکار چگونه تولید میشوند؟
"ورودیهای ذهن" موجب شکلگیری افکار میشوند. ورودیهای ذهن یعنی شنیدهها، دیدهها و گفتوگوها که همه با هم "کانون توجه" را تشکیل میدهند. ذهن هر آنچه وارد آن شود، بعداً در موردش فکر میکند، تجسم میکند، خیالپردازی میکند و از آنها به عنوان خاطره یاد میکند. این خاصیت ذهنِ ما یعنی حافظه است و بدین ترتیب افکاری که از طریق ورودی وارد ذهنمان میشوند، خودشان را تقویت میکنند تا حدی که به افکار غالب ذهنمان تبدیل میشوند، که آن را "باور" مینامیم. این روند شکلگیری باور است! پس باورهای ما، همان افکار غالب ذهن ما هستند. نتایج زندگیمان فارغ از هر عامل دیگری، کاملاً منطبق و هماهنگ با باورهایمان است.
پس برای تغییر زندگی و نتایجمان باید افکار غالبمان (باور) را تغییر دهیم، و برای تغییر افکار باید کانون توجهمان را کنترل و جهتدهی کنیم. بنابراین ما اگر بتوانیم ذهنمان را به وسیلهی کانون توجهمان کنترل کنیم بدان معناست که خالق زندگیمان خواهیم بود.
ذهن ما دائماً در حال توجه کردن است. مانند معده که مسئولیتاش هضم غذاست، و قلب که وظیفهاش پمپاژ خون در بدن است. کار ذهن توجه کردن است و این کار را در هر لحظه بدون خطا انجام میدهد. ذهن به ورودیهایی که قبلاً دریافت کرده است و در لحظه دریافت میکند، توجه میکند؛ مانند واکنشی که معده و بدنمان به غذایی که میخوریم انجام میدهد. همانطور که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به بدن خودمان غذای سمی و نامناسب بدهیم و خروجی مناسب را دریافت کنیم و حتماً این کار به بهای جانمان تمام میشود، به همان اندازه بایستی سعی کنیم ورودیهای ذهنمان را نیز کنترل کنیم، و این کار نیاز به تمرین و تعهد دارد.
ذهن ما توسط باورهای بنیادین ما که حاصل بارها و بارها تکرارِ یک نوع توجه است، کار میکند و منجر به شکلگیری اتفاقات همسنگ با نوع توجهمان در زندگیمان شده است. بنابراین «تنها راه تغییر زندگی، توانایی کنترل ذهن و تنها راه کنترل ذهن، بدست گرفتن کانون توجه و تمرکزمان است؛ یعنی تمرین کنترل ورودیهای ذهن» و به اندازهای که این تمرین را درست انجام بدهیم، نتایج وارد زندگیمان میشوند، و میتوانیم تغییر زندگی خود را مشاهده کرده و ببینیم که چگونه خالق زندگی خود خواهیم بود.
کنترل ورودیهای ذهن یعنی تمرکز بر نکات مثبت؛ یعنی به هر چیز به شیوهای نگاه کنید که به شما احساس بهتری بدهد، و به هر اتفاق از زاویهای نگاه کنید که حتماً مصلحتی در آن برای شما قرار گرفته است. اگر به مواردی توجه کنیم که به ما احساس نگرانی میدهند، در حکم همان غذای گندیده و بدبویی است که خوردناش به بهای جان ما تمام میشود. هر نوع توجهای که به ما احساس خوبی میدهد، در حکم همان غذای عالی و سالمی است که خوردناش منجر به انرژی بیشتر و تناسب اندام و سلامتی بیشتر میشود. پس به همان اندازه که به سلامت جسممان اهمیت میدهیم؛ میبایست به غذای روح نیز اهمیت دهیم.
فرمانده ذهنتان شوید:
1- دفترچهای همواره همراه خود داشته باشید، و اتفاقات خوبی که در طول روز برایتان رخ میدهد را در آن دفترچه بنویسید، و شب قبل از خواب تمام اتفاقات را مرور کنید و خداوند را به خاطر اتفاقات خوب زندگیتان قدردان باشید (میتوانید از موبایل برای ثبت وقایع خوشایند روزتان استفاده کنید).
2- یکی از قدرتمندترین روشهای جهتدهی به کانون توجه، استفاده از قدرتِ کلام است. سؤالات مثبت از خودتان بپرسید: امروز چهطور میتوانم بهتر زندگی کنم و تغییر مثبت در زندگی خود ایجاد کنم؟ چهطور میتوانم خوشحالتر باشم؟ چه نکات مثبتی در اطرافم هست که تحسینام را بر میانگیزند؟ برای رسیدن به اهداف در زندگی خود چه کاری میتوانم انجام بدهم؟ کارها را چهطور بهتر، سادهتر، راحتتر، با کیفیتتر و لذتبخشتر انجام دهم؟ جملات تأکیدی مثبتی که به شما احساس قدرت میدهند را بارها تکرار کنید.
3- غُر زدن ممنوع! هر گاه میخواهید غُر بزنید، یعنی توجهتان بر روی ناخواستههاست. زمانهایی که حال خوبی ندارید، سکوت کنید و هیچ حرفی نزنید؛ به دنبال دردِ دل کردن با کسی هم نباشید.
4- مدیتیشن (مراقبه) بسیار میتواند مفید باشد.
5- در هر محیطی وارد میشوید و به هر چیزی نگاه میکنید یا با هر شخصی که برخورد میکنید، ۳ دقیقه فرصت دارید که بیشتر از سه مورد نکات مثبتِ آن فرد یا محیط را پیدا کنید.
۶- ساخت تابلوی آرزوها(Dream Board) و قرار دادن در معرض دیدتان، بسیار زیاد به قدرتمند کردن افکار شما کمک میکند.
7- سناریو نویسی: فرض کنید به تمام آرزوها و رؤیاهای خود در زندگی دست یافتهاید؛ یک روز از صبح که بیدار میشوید تا شب که میخوابید را تصور کنید و با جزئیات بنویسید، که اگر به زندگی و شخصیت رؤیاهایتان رسیده باشید، آن روز را چگونه میگذرانید؟ چه احساسی دارید؟ به انجام چه کارهایی مشغول میشوید؟ آیا مجرد هستید یا با زوج ایدهآلتان یک رابطه عاشقانه و دوستانه را تشکیل دادهاید؟ در چه کشور و شهری زندگی میکنید؟ در چه زمینههایی مهارت دارید و متخصص شدهاید؟ با چه افرادی معاشرت میکنید؟
8- معجزه سپاسگزاری را همیشه به خاطر داشته باشید. با قدرت کلام از افراد اطرافتان سپاسگزاری کنید، آنها را تحسین کنید، علایقتان را ابراز کنید؛ بگویید که آنها را دوست دارید (این تمرین بینظیر است! چنان احساس خوبی در شما و طرف مقابل ایجاد میکند که باورکردنی نیست!). هر روز یکی از اشخاصی که در زندگیتان هستند و واقعاً دوستشان دارید را توصیف کنید و خوبیها و زیباییهای او را بنویسید. بنویسید چرا دوستاش دارید و بنویسید که از با او بودن سپاسگزارید و از خداوند سپاسگزار باشید، که چنین افراد ارزشمندی را وارد زندگیتان کرده است (این تمرین به شما خیلی کمک خواهد کرد که دیدگاهتان نسبت به افراد تغییر کند و بیشتر دوستشان داشته باشید).
9- یک برگه بردارید و تمام ویژگیهای مثبت و عالی خود را بنویسید. روی خود و خوبیها و زیباییهایی که دارید تمرکز کنید. با این کار در فرکانس همین ویژگیها قرار میگیرید، و افرادی که دارای این ویژگیها هستند وارد زندگیتان خواهند شد (این تمرین به شما کمک خواهد کرد، که خودتان را بیشتر بشناسید و خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و برای خود احترام و ارزش قائِل باشید؛ و در جهانی که انرژیهای مشابه همدیگر را جذب میکنند، وقتی شما احساس لیاقت و ارزشمندی میکنید و عزتنفستان تقویت میشود، افرادی وارد زندگیتان میشوند که آنها هم عزتمند و لایق و شایسته هستند).
مشارکت برای ساختن جهانی زیباتر
آیا تا به حال به ارتباط بین ورودیهای ذهن، کانون توجه و افکارتان با اتفاقات زندگیتان دقت کردهاید؟
آیا خود را همچون برگی در باد، قربانی شرایط و خانواده و جنسیت و عوامل بیرونی میدانید، یا خودتان را خالق زندگیتان میدانید و میخواهید به بهترین شکل، خالق زندگی خود و واقعیتِ دلخواهتان باشید؟
آیا ایمان دارید که خالق تمام اتفاقات زندگیتان خودتان هستید، یا همواره به دنبال بهانهجویی و پیدا کردن مقصر میگردید؟
اگر باور دارید که ارباب و خالق زندگی و سرنوشتتان هستید؛ چه اقدامات عملی برای کنترل ورودیهای ذهن خود انجام دادهاید؟ کدام روشها برای شما تأثیرگذارتر بوده است؟ در دنیای کوانتوم که تمام امکانها به صورت بالقوه وجود دارند، شما میخواهید چه واقعیتی را برای خودتان متجلی کنید؟