زندگی شبیه به راندن دوچرخه است، برای آنکه بتوانید تعادل خود را حفظ کنید باید در حرکت باشید.
- آلبرت انیشتین
دو سه سالی میشود که دوچرخه در تهران رفیق بسیاری از روزهای من است و حالا که به این دو سه سال فکر میکنم حس میکنم که دوستی با دوچرخه یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در زندگی تجربه کردم. روزهایی که به خریدن دوچرخه فکر میکردم کلی سوال عجیب و غریب در ذهنم بود، از این سوال که آیا واقعا میتوانم هر روز با دوچرخه در شهر رفت و آمد کنم تا سوالاتی نظیر با سر بالاییهای تهران چه کنم یا آیا واقعا احمقانه نیست با دوچرخه رفتن؟ هزینهی خرید دوچرخه برایم بسیار سنگین بود و باید از این مطمئن میبودم که آیا واقعا به اندازهی خرجی که روی دست من میگذارد میتواند از آن استفاده کنم یا نه.
به هر حال بعد از مدتها سایتهای مختلف را چک کردن و در فروشگاههای دوچرخه را گز کردن مدلی را انتخاب کردم (در واقع ارزانترین مدل) و دوستی ما آغاز شد. هفتهی اول واقعا سخت گذشت، آن موقع حدود ۱۱۰ کیلو وزن داشتم و نفسم هم کم بود. با اینکه مسیر روزانهام از خانهام در سلسبیل تا محل کارم در ستارخان آنچنان هم زیاد نبود و شیب آنچنانی هم نداشت ولی واقعا اذیت شدم. وقتی روز اول صبح به محل کارم رسیدم تا نیم ساعت روی کاناپهی وسط شرکت نشستم و فقط نفس نفس میزدم.
اما از هفتهی دوم اوضاع کمی بهتر شد، کم کم داشتم به رکاب زدن عادت میکردم. بیشتر روی دوچرخه مسلط شدم. کار کردن با دندهها را یاد گرفتم و کلاه ایمنی هم خریدم و با ترس کمتری در خیابان دوچرخه سواری میکردم. از هفتهی سوم به بعد دیگر دوچرخه سواری از خانه تا محل کار کاری مشقتبار نبود و به تفریحی لذت بخش تبدیل شده بود. البته هنوز هم وقتی به شرکت میرسیدم نیم ساعتی را مینشستم و نفس تازه میکردم ولی آنچنان هم نبود که روی عملکرد روزم تاثیر بگذارد و باقی روز خسته باشم و کم کم شادابی این ورزش باعث شده بود عملکردم بهتر هم باشد. چیزی که آن روزها و حتی همین الان به من انگیزه میداد دیدن دوچرخهسوارهای دیگر در شهر بود و این فرهنگ دوستداشتنی میان دوچرخهسواران که در خیابان به هم سلام میکنند و خسته نباشید میگویند.
حالا من سه سالی است که در تهران دوچرخهسواری میکنم. دوچرخه باعث شد تاثیرات ورزش و تحرک را بیشتر در زندگیام ببینم و به ورزشهای دیگر نظیر دویدن هم روی بیاورم و سالمتر زندگی کنم و نتیجهی این زیستن سالمتر و دوری از کم تحرکی کاهش وزن ۳۰ کیلویی برای من بود. در واقع دوچرخه باعث شد که از کرختی جدا شوم و اعتماد به نفس تغییر در زیستن را پیدا کنم و هنگامی از بند کرختی رها شدم دیگر کار سختی نبود قدم به قدم بهتر زندگی کردن و بیشتر ورزش کردن.
دوچرخهسواری آنگونه که به نظر میرسد در تهران سخت نیست، به صرف داشتن یک دوچرخهی دندهای شما آنچنان مشقتی در شیبهای تهران تجربه نخواهید کرد و بعد از مدتی به سادگی به بالارفتن از سربالاییها عادت میکنید. دوچرخهسواری در تهران به دلیل مناسب نبودن معابر کمی خطرناک است اما اگر احتیاط کنید و از دستکش، کلاه ایمنی، عینک و چراغهای خطر در جلو و عقب دوچرخه استفاده کنید میتوانید تجربهی ایمنی از دوچرخهسواری داشته باشید. متاسفانه قیمت دوچرخه بالاست ولی فکر میکنم برای شروع نیازی نباشد هزینهی خیلی زیادی را برای یک دوچرخهی حرفهای بپردازید و حتی میتوان با خرید یک دوچرخهی دست دوم سالم هم شروع کرد.
دوچرخه نقطهی عطف بزرگی در زندگی من بود، جایی برای آشتی با شهر و آموختن زیستن. شاید در آغاز صرفاً یک وسیلهی نقلیه یا ابزاری برای تفریح بود اما حالا فکر میکنم دوچرخهسوار بودن شکلی از یک سبک زندگی و جهانبینی است. سبک زندگیای از جنس اعتماد به قدمهایمان و به پیش رفتن و زنده بودن. دوچرخهسواری در شهر برای من چیزی بسیار بیشتر از جابجایی ارزان، سالم و پاک است، دوچرخه برای تمرین روزمرهی زنده بودن است و امیدوارم شما هم به جمع دوچرخهسواران شهر بپیوندید و روزی همرکاب هم باشیم.