ویرگول
ورودثبت نام
میثم پورگنجی
میثم پورگنجی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

مرگ بر رمانتیسم

https://www.lovethegarden.com/uk-en/article/growing-small-plants
https://www.lovethegarden.com/uk-en/article/growing-small-plants

«شما تنها مالک چیزی هستید که بهای آنرا پرداخت کرده باشید»؛ این جمله از کامو پشتوانه‌ی نظری برای نگاه من به داشتن چیزی در زندگی رو به خوبی بیان می‌کنه. در واقع من از هر شکلی از رمانتیسم متنفرم. این تصور که جهان باید مطابق آرزوها و خیالات من پیش بره چیزی نیست جز راهی برای اتلاف فرصت زیستن در این دنیا.

خیال بده؟

من فکر می‌کنم خیال سازنده‌ترین چیزیه که آدمی رو به پیش می‌بره. مشکل من با اونجاست که از دنیا انتظار داشته باشیم که به خیالات من توجهی کنه و یا مبنای من برای تفسیر جهان آرزوها باشن. من با این مشکل دارم. هر خیال و تصویری که موجب کنشی در من بشه از نظر من فوق‌العاده‌ست و همین. من با وایسادن و نگاه کردن به آرزوها و خیالات و منتظر موندن برای وقوع چیزی در راستای اونها مشکل دارم.

چون دنیا منطقیه؟

از قضا من خیال می‌کنم دنیا اصلا منطقی نیست. ما در شرایطی قرار گرفتیم که با منابع محدود باید زنده بمونیم و این محدودیت هیچ قاعده و قانون و اخلاقی نمی‌شناسه. و این وسط تصور هر شکلی از منطق داشتن و محترم بودن دنیا خیال خامی بیش نیست.

حیوون شیم؟

هستیم در واقع. ولی اگه منظور وحشی شدنه به نظرم نه. نوع ما سالیان درازی با تکیه بر خودش تونسته زنده بمونه و هی زندگی رو بهتر و بهتر کنه. من فکر می‌کنم مشکل از جایی ایجاد شد که دلیل این بهبودها اشتباها به جای کنش‌گری انسان، منطقی بودن دنیا فهمیده شد. آدم‌ها خواستند و در راستای این خواستن تلاش کردند تا دنیا به اینجا رسید.

خب؟

بیا دست برداریم از رمانتیک بودن. آرزوها و تصورات ما واقعا به هیچ جای جهان نیست. به جای منتظر موندن بیا اون رو تبدیل کنیم به عمل. نتیجه‌ی عمل ممکنه خوب یا بد باشه ولی باز در هر صورت یک قدم رو به جلوئه. از وایسادن چیزی گیرمون نمیاد.

من که آدم وایسادن و آرزو کردن نیستم! :/

هستی. رمانتیک بودن نمود حدی‌اش میشه فهم جهان بر مبنای خیالات خود. حالا دیگه‌اش هم هست. همین که چیزی رو بخوای یا نخوای ولی قدمی بر نداری در راستای این میلت و انتظار داشته باشی چیزی درست شه، تو به نوعی از رمانتیسم احتمالا دچاری. خواستن یا نخواستن مهم نیست، مهم اینه که کاری بکنی.

پس همه چیز شد اراده‌ی انسان دیگه؟

نه! ولی همه چیزی که در اختیار انسانه و می‌تونه بهش تکیه کنه اراده‌شه. اتفاقا این انتظار که اراده کردن هم موجب میشه به چیزی که می‌خوای برسی شکلی از رمانتیک دیدن دنیاست :)). تو فقط می‌تونی اراده کنی و در راستایی که می‌خوای حرکت کنی. دیگه اینکه چه اتفاقی میفته رو هیچ کسی نمی‌دونه. سیب زندگی آدم تا برسه زمین هزار دور چرخیده.

پس همیشه باید نگران بود!

نه! تو فقط کنترلی بر چیزی که پیش میاد نداری و اگه دست از میل به کنترل داشتن برداری می‌بینی که سوار یه قایقی که داخل دریاست! تو می‌تونی به سمتی که می‌خوای حرکت کنی اما هیچ تضمینی هم نداره به جایی که می‌خوای برسی. این عدم تضمین باعث میشه تو حرکت نکنی؟ به نظر من نه! اگه آخر موندن تو جزیره مردنه و زدن به دریا هم احتمال مردن داره، اقلا لذت قایق‌سواری رو هم برده باشیم!


پ.ن: در زمانه‌ی مقاله‌ی درست و درمون نویس‌ها، تو تیکه‌نویس باش :)).

فلسفهپاره‌نوشت
مهندسی داده، برنامه‌نویسی و ریاضی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید