عشق و منطق ( نوشته ای از میثم شریف میرانی)
این متن در قالب منطق نوشته شده است که از دیدگاه های مختلفی به رابطه میان عشق و منطق پرداخته شده است.
این چه عقلی است که عشق را می پذیرد، اما منطق را نه؟
عشق عقل را زیر سوال می برد و همینطور عشق عقل را به زوال می کشاند و در آخر او را می کشد. باید قبل از اینکه عقل بمیرد بتوان عشق را کشد وگرنه بعداز مرگ عقل عشق نیز دیگر میمیرد دیگر هیچکدام وجود ندارد، نه دیگر عشق و نه دیگر عقل و منطق، منطق عشق را در برمی گیرد و عشق منطق عقل را، اما عشق منطق ندارد. عشق، یک انسان را نابود می کند عشق انسان را تبدیل به یک مجنون می کند، تاثیرات عشق مانند مواد مخدر است که روی عقل و ذهن تاثیر می گذارد. اما منطق از یک انسان یک انسان دیگر خواهد ساخت، همان طور که عشق یک انسان را به یک موجود دیگر تبدیل می کند، ما زمانی که انسان ها را نمی شناسیم عاشق آنها می شویم اما زمانی که آنها را بشناسیم گاها از آنها متنفر خواهیم شد. عشق و منطق هردو با هم مبارزه می کنند و می جنگند، این جنگ در صورتی که پایان می پذیرد که یا عشق بمیرد یا عقل به زوال کشانده شود یا هر دوی آنها، اما تا وقتی که هر دو زنده در وجود یک نسان هستند نمی توانند به خود پایان دهند. نمی توان هر دوی آنها را باهم داشت غیر منطقی به نظر می رسد.
یک زن مرد را به انزوا و به نابودی می کشاند، یک مرد هیچ چیز او را در هم نمیشکند جز یک زن و همچنین یک مرد می تواند یک زن رابه نابودی بکشاند، عشق و منطق همیشه در تضاد با یکدیگر هستند عشق از احساس نشات می گیرد، عقل میان عشق و منطق قرار دارد و منطق از عقل منطق به عقل، خرد، دانایی، حقیقت و فلسفه نیاز دارد. احساس جایی در عشق و منطق است که رابطه این دو به وسیله عقل برقرار می شود.برای فهمیدن آن منطق نیاز به عقل دارد و عشق نیاز به منطق، عشق که باشد منطق از بین می رود و زمانی منطق باشد دیگر عشقی وجود ندارد نمی شود هر دوی آنها را باهم داشت اگر چنین باشد جایی در بین این دو مشکل دارد یا در عشق یا در منطق، یا باید عاشق باشی و بی منطق یا باید بامنطق باشی و بی عشق. می توان در عشق از منطق نیز استفاده کرد اما در منطق نمی شود از عشق استفاده نمود. یک انسان بامنطق هیچ گاه در تصمیم گیری خود از عشق استفاده نمی کند چون عشق مغز آن را به زوال می کشاند، اما منطق در هر چیزی حتی عشق نیز آن را به فکر وا می دارد.انسان می تواند یا عاشق باشد یا بامنطق در عشق خود تصمیم گیری کند عشق بدون منطق می تواند ضربه ای به احساس یک فرد عاشق بزند، اما با کمی منطق می شود عشق را نیز کنترل کرد، این منطق است که می تواند عشق را کنترل کند و در دست بگیرد اما هیچگاه عشق نمی تواند منطق را در دست خود بگیرد، عشق تصمیم را در لحظه میگیرد که تنها به آن یک چیز می نگرد در صورتی که منطق از همه جهات و دیدگاه ها به آن چیز نگاه می کند کار منطق همین است.
چشم انسان عاشق کور است اما چشم انسان با منطق باز و با آگاهی تمام هوشیار است یک انسان با منطق زمانی عاشق می شود که تمام جهات عشق را بررسی کند و گاها عاشق فرد با منطق دیگر می شود. یک فرد با منطق با هوشیاری تمام عاشق می شود اما زمانی که در دام عاشقی میوفتاد از منطق او نیز کم می شود و تبدیل به فردی بی منطق یا یک فرد عاشق می شود در اینجا منطق به تسلط عشق در میاید، این عشق و منطق است که می تواند انسان را تغییر دهد یک انسان با منطق در طول زمان دیدگاهش تغییر می کند این نشانه فهم و خرد اوست، اگر انسانی که دیدگاه و عقایدش قابل تغییر نباشد نمی تواند چیزی دیگری را در زندگی خود تغییر دهد تنها پابند عقاید و دیدگاه خودش است. این همانند مسئله عشق بدون منطق است.یک فرد با منطق می تواند احساسات داشته باشد و محبت او از یک انسان عاشق نیز بیشتر باشد اما به درستی قابل کنترل می تواند از آن استفاده کند یک فرد با منطق می تواند عاشق شود آزادانه با افکار و تصمیم خود بدون حد و محدودیتی عشق را انتخاب کند اما دیگر جای خود را به عشق داده است منطق می تواند عشق را به رهایی بکشاند و عشق هم می تواند منطق را کنار بزند.یک انسان می تواند آزادانه عشق را انتخاب کند بدون هیچ حد و مرزی، اما منطق حد و مرزی را در انتخاب عشق دارد، عشق در ذات هر انسانی است می تواند آزادانه باشد و عاشق شود اما در منطق خیر منطق در رابطه با عقل و فهم است.
آیا کسی که عاشقش هستی، تو را نیز می خواهد؟ این سوال کلیشه ای است اما از منطق می آید.
منطق مانند درختی است که از نهالی سالها زمان برده رشد کند و تنومند شده است قوی و محکم پر از شاخه های سبز و پر از ثمر، اما عشق مانند پرنده ای زیبا و خوش آواز با پر های رنگی زیبا است که اگر بیاید بر روی شاخه ای از درخت بنشیند می تواند این پرنده زیبا تبدیل به افت بزرگی برای درخت و میوه های او باشد، با آواز خوشش پرنده های دیگری را به آنجا می کشاند و در آخر پرنده که پرواز کند و پر بزند تمام درخت خشک خواهد شد.
نویسنده: میثم شریف میرانی