میثم شرافتیان
میثم شرافتیان
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

دارالخلافه؛ کافه‌ای به‌زردی قاجار


سردر ورودی کافه‌کتاب دارالخلافه
سردر ورودی کافه‌کتاب دارالخلافه

دارالخلافه؛ کافه‌ای به‌زردی قاجار

خیابان نادری از آن خیابان‌هایی است که می‌توان با یک پیاده‌روی ساده چنددقیقه‌ای و با کمی استمدادِ خیال، خود را در روزگار قدیم تصور کرد. خانه‌های قدیمی این خیابان با پنجره‌های چوبی و پرده‌های چلوار سفید که جمع شدن میانه‌شان با بند، جا باز کرده برای سرک کشیدن گاه و بیگاه ساکنین‌شان به خیابان، مامن بزرگان زیادی بوده، از شاهزاده‌های قجری چون قمرالدوله تا رجل سیاسی نظیر قوام‌السطنه و حتی شاعرانی مثل ایرج میرزا. در سال‌های اخیر تبدیل خانه‌هایِ قدیمی این افراد به کافه، بسیار بابِ دل جوانان شده، شاید این امر خود نشانه‌ای باشد از دلتنگی نسل امروز به روزگار گذشته‌شان.

می‌توان از شاهدمثال‌های این مورد، کافه‌کتاب «دارالخلافه» را نام برد؛ کافه‌ای که در روزگار نه چندان دور، قمرالدوله (دختر مظفرالدین شاه) همراه همسرش مهین‌الملک مزینانی دَرش زندگی می‌کرد و خشت‌های لق باران خورده‌یِ حیاط‌ش زیر پای بزرگانی چون امین‌الدوله و اشرف‌الملوک تق‌وتق می‌کردند. در دارالخلافه بیشتر از آنی که موسپیدِ عصابه‌دست ببینید، شور و هیجان جوانانی نظرتان را جلب می‌کند که انتظار دارید سیگارشان را در یک کافه‌ی مدرن با تم‌ مشکی‌رنگ، با زیرصدای موزیک‌های فرانسوی بکشند نه نوای دل‌انگیز بنان. امروز قصد داریم گذاری داشته باشیم هر چند کوتاه بر این کهنه‌خانه.

آنچه بر دارالخلافه امروز گذشت!

این خانه قاجاری، نخستین‌بار میزبان جَهاز رنگین قمرالدوله بوده، زمانی که با هزار شوق می‌خواست زندگی مشترکش را با مهین‌الملک بیاغازد. عمارت مذکور طبق رسم خانه‌های اعیانی آن روزگار، بخش بیرونی، اندرونی و شاه‌نشین دارد و شکل معماری آن هم به همان اسلوب قاجاری است؛ البته که در گذر زمان نیاز به بازسازی پیدا کرد و رنگ رخسارش، پهلوی‌گونه شد اما اصالت قاجاریش به ظاهر بزک‌کرده‌ی معاصرش می‌چربد. این خانه که به گواه بنچاق زهوار دررفته‌اش 260 متر بوده، پس از سبز نشدن دامن عروس پیرش، به‌خواست زوجین کوراجاق و با واسطه‌گری علی امینی (نخست‌وزیر دوران پهلوی که ازقضا خواهرزاده‌ی قمرالدوله هم بود) به قصد تاسیس درمانگاهی به نام مهینه (به‌جهت زنده نگه‌داشتن نام مهین‌الملک) وقف می‌شود؛ در نهایت پس از کش‌و‌قوس‌های بسیار در سنه 1397 به بهزاد یعقوبی (مالک فعلی دارالخلافه) برای تاسیس اولین «کافه‌کتاب‌خانه تهران» واگذار می‌شود. او که ذوق و علاقه‌اش به تاریخ و فرهنگ به‌جوش آمده بود، به‌حق از پس رسالت‌ش خوش برآمد و بعد از یک بازسازی اساسی و آذین گوشه‌کنار‌ آن موزه‌خانه به کلکسیون وسایلِ قدیمیِ از دورانِ بچگی جمع‌شده‌اش، دولنگه‌ی درب چوبی آن را بر روی عموم باز کرد.

چرا دارالخلافه، دارالخلافه شد؟

زمانی که آغا‌محمد‌خان، طوق طلا پایتختی ایران را بر گردنِ نازک طهران آن روزگار انداخت، نام «دارالخلافه» بر آن نهاد؛ بهزاد یعقوبی هم پس از سبک‌سنگین کردن‌های بسیار، تن‌پوشی به‌قاعده‌تر از این نام برای عمارت‌ش پیدا نکرد و این‌گونه بود که بر سردر دارالخلافه، کاشی خوش‌رنگ «کافه‌کتاب دارالخلافه» جا خوش کرد.

نمای یکی از اتاقک‌ها به حیاط میانی
نمای یکی از اتاقک‌ها به حیاط میانی

معماری کافه دارالخلافه

عمارت مذکور از دو بخش اصلی بیرونی (ساختمان جنوبی) و اندرونی (ساختمان شمالی) که با سرحداد حیاط از هم جدا می‌شوند، تشکیل شده است. این مجموعه در کل شش اتاقک دارد که به نام شش محله اصلی طهرانِ دوران قاجار نام‌گذاری شده؛ قسمت بیرونی که به محض ورود به خانه با آن مواجه می‌شوید، کتابخانه و یک اتاق (که ­­­­­­در حال حاضر از آن به‌عنوان نمازخانه استفاده می‌شود) به شما سلام می‌کنند. این دو سراچه نام محله‌ی اعیان‌نشین «دولت» که در قدیم نام محلی بوده که این عمارت در آن قرار داشته، به خود گرفته است. افراد برای رسیدن به حیاط و بعدتر به اندرونی می‌بایست از پله‌های دهلیز‌طور بعد از هشتی یا کِریاس عبور کنند؛ یک طرف این راهرو مطبخ با همه‌ی اطعمه و اشربه‌اش و طرف دیگر مستراح و گرمابه با همه‌ی ...‌اش قرار گرفته که اگر حتی تابلو هم نمی‌داشت تشخیص آن‌ها از بوهای منحصربه‌فردشان کار دشواری نبود. حالا به حیاط نه‌چندان بزرگش می‌رسیم که با آن حوض فیروزه‌ای تلمبه‌دارش می‌تواند گزینه اول برای نشستن‌تان باشد، جایی که صدای موسیقی سنتی و فواره آب کوچکش توامان گوشتان را می‌نوازد. بیایید حیاط را رد کنیم و به راهرو اصلی اندرونی برویم، جاییکه دو سراچه کوچک که بی‌شباهت به زیرزمین نمور (به خاطر اختلاف یه‌پله‌ای از سطح حیاط) نیست در دو طرف آن قرار دارد. این دو اتاقک که هر کدام یک صندوق‌خانه در انتهایشان خوش نشسته، به نام دو محله فقیرنشین دوران قاجار «بازار» و «چال‌میدان» اسم‌گذاری شده‌اند. حال وقت آن رسیده که برای کشف طبقه فوقانی، از پله‌های مارپیچ انتهای راهرو بالا برویم. در قسمت بالایی اندرونی، سه اتاقک (که شامل شاه‌نشین هم می‌شود) به‌نام ‌محله‌های مُتمول آن دوران «عودلاجان»، «سنگلج» و «ارگ» نام‌گذاری شده‌اند.

شب‌های دارالخلافه
شب‌های دارالخلافه

از کافه کتاب دارالخلافه بیشتر بدانید!

انگار رف آجرهای این خانه را با ادب و فرهنگ چیده‌اند، این را مراسماتی چون شاهنامه‌خوانی، نمایش روحوضی، گَردِه منورالفکرها و حتی نام‌گذاری میزهایش به اسم بزرگان ادب و هنر ایران‌زمین، هوار می‌زنند.

کتابخانه‌ی این مجموعه بیشتر از 3500 جلد کتاب، مجله و روزنامه با موضوعات گوناگون و از دوران‌های مختلف (صوراسرافیل و مرآت‌السفر دوران قاجار تا جراید یغما و یادگار زمان پهلوی) را در خود جای داده است. در همه‌جای این کافه می‌توان وسایل قدیمی چون شمعدان ‌و جام‌های فلزی و بلورین، چراغ‌های لاله‌ی شاه‌عباسی و کریمخانی، لمپا، سماورهای روسی، فانوس، ترازو، رادیوهای رنگ ‌و رو رفته‌ی قدیمی، عکس‌های کهنه آنتوان سوروگین با قاب‌های لب‌پَر چوبی و... را به تماشا نشست.

منوی این کافه بیشتر به غذاهای سنتی، دمنوش و سردنوش‌هایی چون آب‌دوغ‌خیار، خاگینه و شربت خیارسکنجبین زینت گرفته تا خوراک‌های فرنگی‌مآبانه و انواع قهوه و کافی، پس بهتر است در منویش دنبال اسم‌های عجیب و غریب نگردید.

مَخلص کلام

همه چیز در این خانه‌ی قدیمی قاجاری که از عمر کافه شدنش چند سال بیشتر نمی‌گذرد، رنگ شیرین کهنگی دارد، از ظروف لعابی و سفالی‌اش بگیرید تا لیست خوراک‌ها و تزیینات دیوارهایش، از آفتابه‌های مسی‌اش که هنگام اجابت مزاج غرق قشنگی زنگ‌زدگی‌هایش می‌شوید تا صدای شُره آب از تلمبه سر حوضش؛ پس بهتر است زمانی سَر ماشینتان را به طرفش کج کنید که دلتان هوای روزگار قدیم را کرده نه حال و آینده.





کافه کتابخانه قدیمی
میثم شرافتیان هستم، حقوق‌خوانده‌ای که عطشش به مطالعه و نوشتن، اجازه نداد به وکالت فکر کند و یک‌راست رفت پی میلی که در کودکی در کانون پرورش فکری، درست جلو قفسه‌های کتاب، درونش هوار «انا‌الحق» می‌زد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید