محمد فخارزاده
محمد فخارزاده
خواندن ۱ دقیقه·۱۳ روز پیش

شبهای خوابگاه

در شبی که ماه نیست

حال من دوباره رو به راه نیست

خیره می شوم به گوشة اتاق

گوش می کنم به در

گوش می کنم به هر صدای پای آشنا


در شبی که ماه نیست

لذتی درون خوابگاه نیست

می گریزم از جزیره های بی کسی

می روم به کوچه های اطلسی

کوچه باغهای بی چراغ عاشقی

در شبی که ماه نیست

یک نگاه عاشقانه،

یک نگاه نیست


ای نصیب من!

درد می کشم ولی چه سود

کاش درد و داغ من

گوشوارة طلایی تو بود!


مرداد 81

شعر نو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید