محمد حسین بهرام
محمد حسین بهرام
خواندن ۷ دقیقه·۸ ماه پیش

جایگاه امید در شعر معاصر افغانستان

1.

مطالعه ساده و سطحی در آثار و اشعار اهل ادب و هنر معاصر(شاعران) کشور مان نشان می دهد که امید و خوش بینی نسبت به آینده از مضامین ثابت و بسیار برجسته در آثار و اشعار آنان بوده و در هیچ دوره زمانی نومیدی کامل و تسلیم محض بودن در برابر حوادث ولو با دوچندان شدن دشواری ها و چالش ها(ب حران جنگ در وطن و معضل هجرت و غربت در ملک غیر) در شعر شان وجود ندارد. این نه تنها واقعیّت شعر دوران ما در این وضعیّت بلکه خصلت اصیل و خاصیّت ذاتی و عینیت و هویّت واقعی و حقیقیِ ادب فارسی است. چنان که در بیانات و سفارشات مقام معظم رهبری (آیت الله خامنه ای) به شاعران و استادان زبان و ادب پارسی آمده است: بکوشید شعر فارسی عفیف، حکمت آمیز و امید آفرین باقی بماند[1]. اصولا زبان شعر دنیای شعر، دنیای زیبایی و دنیای خوش بینی و مثبت نگری است«همان گونه که زبان شعر زبان خاص خود است، عالم شعر نیز عالمی است از عوالم دیگر جدا. در عالم شعر، نیکی ها صد بار بیش از بدی ها خود نمایی می کند و دیده زیبا پسند، زشتی ها را کمتر می نگرد»[2].

نیست در قاموس مؤمن، یأس و حرمان و شکست مزد کار خویشتن خواهد ز ربّ روز جزا

قامتش گر بشکند صد بار از باد خزان با بهاران دگر با عزم نو خیزد ز جا

(وحید مژده)[3]

حدّ اقلّ این است که مؤمن، نومیدی ناپذیر است و امیدواری و زنده دلی یا امید به زندگی، در اوج خرابی و ویرانی و حتّی از حال رفتگی آرزوها، صوابی است مستوجب ثواب:

ویرانه دلم ز خرابات کابل است شهری که آفریده قلوب خراب را

هرچند آرزوی من از حال رفته است لیکن امید زندگی دارد ثواب را

(محمد شریف عظیمی)[4]

از این گذشته، رسالت اصلی و تعهد اخلاقی شعر و ادب، روشنگری و روشنی گرایی است نه شام نمایی و شب اندیشی و شاعر به قول حامد «آرزو نورد»[5]است نه آرزو ناورد:

راه شاعر سوی خورشید است، سوی شام نیست گام شاعر، گام فانوس است، از شب گرد نیست

شاعری آواز منصور است پای دار ها ضجه هایی را که سگ بر استخوان می کرد نیست

(نجیب بارور)[6]

از این رو شاعران ما حافظ وار با وثوق به الطاف خداوندی، اشعار شان را با حدیث آرزومندی زیب و زینت داده و بی خیال همه سختی ها و نا خوشی های روزگار، در عین درویشی، خوش بینی و خرسندی، پیشه ساخته و از این نعمت بهره برده اند:

سحر با باد مى‌گفتم حديث آرزومندى خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندى

قلم را آن زبان نبود كه سرّ عشق گويد باز وراى حدّ تقرير است شرح آرزومندى

درين بازار اگر سوديست با درويش خرسندست خدايا منعمم گردان به درويشىّ و خرسندى[7]

نام ها و عناوین انتخاب شده برای کتاب ها و مجموعه های شعری و نیز عنوان شعر به شعر هر شاعر، شاهد آن است که گام شاعر، گام فانوس است، از شب گرد نیست و راه شاعر سوی خورشید است، سوی شام نیست! بالا تر از آن به قول پژوهشگران، حتّی آن هایی که برای دفتر های شعر خود نام های دلسرد کننده و یأس آور برگزیدند در شعرهای شان از آن راه نرفته اند و بسیاری از سروده های آنها سرود زندگی است.[8]در پیوست، عناوین اشعار تعدادی از شاعران معاصر(معرفی شده در این تحقیق) آورده شده است تا خواننده به وضوح دریابد که حدّ و حجم مثبت اندیشی و امید پروری شعر شان تا کجا است.

اما با تأسف چنان که قبلا گفته آمد، رویکرد اغلب محققینِ شعر معاصر و یا پیش فرض و تفکر و ذهنیّت شان نسبت به شعر این دوره، منفی اندیشانه، بدبینانه، سیاه نما و نومیدی گراست. گروهی در مورد شعر معاصر کشور ما، غلبه را به جانب منفی داده اند. مثلا در مورد «گزیده ادبیات معاصر» از بشیر رحیمی گفته شده است که: هرچند در لابه لای اشعار این مجموعه گه گاهی غزل های عاشقایه نظر ها را به خود جلب می کند، اما زخم های عمیقی که در پیک(پیکر[9]) وطن وجود دارد و درد و آوارگی و رنج بی پایان هموطنان، در مجموع فضای تاریک و بدون روزنه امید به فردا از دغدغه های اصلی این مجموعه به حساب می آید[10]. بعد نمونه شعری که از این مجموعه آورده و بدان استناد می شود(در مجموع) درست عکس ادعای نویسنده را اثبات می کند:

در خت های لب حوض چشم من مردند از این خوشی که فرا می رسی بهار ای دوست

زمین گسیل شده اما هنوز مژگانم[11] زبانه می کشد از «روضه مزار» ای دوست.

کدام کلمات این ابیات، تار نما و دردناک است؟ درخت، لب حوض، چشم، خوشی، بهار، دوست، زمین، مژگان، زبانه، روضه مزار... از بین این همه کلمات، تنها «مردن» را دیدن، نامردی است! آیا خوشی از رسیدن یار و آن هم در بهار، فضای تاریکی است؟ آیا با زبانه کشیدن مژگان آن هم از روضه، گذشته از معنی لغوی اش که گلستان و باغستان است، اگر مراد از آن زیارت سخی(مزار منسوب به مولاعلی علیه السلام در ولایت بلخ و شهر مزار شریف) باشد، که ظاهرا چنین است واقعا روزنه امیدی نیست؟ مژه های آتش بار در ادبیات ما چه معنایی دارد؟...

درست است که زخم های وطن و درد و رنج روز ها و روزگار جنگ، فوق العاده است اما فوق العاده تر از آن عادت ما به دیدنِ فقط زخم ها و گفتنِ فقط دردها و رنج هاست و شنفتن فقط آه و ناله هاست که خود، درد و رنج دیگری است. شاید مجموعه های شعری وجود دارد که کلا فضای شب تاریک را به تصویر کشیده باشد اما انکار روزنه فردای امید، با توجّه به کلّیت محتوای شعر معاصر، خود منکَر ادبی و نظرگاه بی انصافی است... از پیامد های ناخوشایند این نگاه این است که می بینیم وقتی ادیبان و پژوهشگران بیرونی در مورد شعر و شعرای افغانستان کتاب می نویسند، به آن عنوان«مویه های پامیر» و «شانه های زخمی پامیر» می دهند[12]و این سروده زیبا را که همه مردم افغانستان با آهنگ هنرمندان شان همیشه گوش داده و با خود زمزمه می کنند: وطنم دوباره اینک تو و شانه های پامیر/ بتکان ستار ها را که سحر شود فراگیر... ندیده و نشنیده می گیرند و پامیر پرشکوه، ستاره پرّان و سحر گستر ما؛ پامیر غمبار و عزادار معرفی شده، به شانه زخمی اش پیشتر و بیشتر از قلب پرتپش و قله شکوهمندش توجه شده و مویه گری بر او تحمیل می شود...

هنوز زمزمه بلبل چمن باقی است هنوز نغمه قمری به نارون باقی است

هنوز رقص غزالان به زیر پرتو ماه به دشت و دامنه و قله و دمن باقی است

مشو ز واقعه گرگ و یوسف افسرده هنوز بوی امیدی به پیرهن باقی است

هنوز آتش سوزان شوق دل گرم است هنوز سینه ما بهر سوختن باقی است

(باقی قایل زاده)[13]

[1] - آیت الله خامنه ای، در دیدار جمعی از شاعران و استادان زبان و ادب پارسی: بکوشید شعر فارسی عفیف، حکمت‌آمیز و امیدآفرین باقی بماند، روزنامه ايران، شماره 6795 به تاريخ 12/3/97، صفحه 2 (سياسي).

[2] - برومند، ادیب، عبدالعلی طراز سخن(مقالات ادبی، سیاسی و هنری)، نشر عرفان، چاپ اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1385، تهران، صص 29- 30.

[3] - مژده، وحید، ستیز با توفان(مجموعه شعر) نشر بنیاد فرهنگی امید، سال طبع: 1371، بیجا، ص 7.

[4] - تبر و باغ گل سرخ، دفتر سوّم، به کوشش سلمانعلی زکی و علی اکبر شریفی(رهگذر)، انتشارات معصومین، چاپ اول، 1388، قم، ص 115.

[5] - حامد، عبدالسمیع، شبنامه آفتاب(مجموعه شعر)، مرکز نشراتی میوند، 1378، پشاور، ص 27.

[6] - بارور، نجیب، هندوکش بی اقتدار(مجموعه شعر)، نشر زریاب، چاپ دوم، 1395، کابل، ص 88.

[7] - حافظ، شمس الدين محمد، ديوان حافظ شيرازى، با مقدمه علی خامنه ای، تصحیح محمد قزوینی، نشر جمهوری، چاپ پنجم، 1379، تهران، ص 365.

[8] - انوشه، حسن، و سحر، حفیظ الله شریعتی ، افغانستان در غربت، انتشارات بین المللی الهدی،تهران، 1382، ص ده.

[9] - به نظر می رسد پیکر درست باشد تا پیک.

[10] - روحانی، محمد، کتاب شناسی توصیفی- تحلیلی آثار شاعران مهاجر افغانستانی مقیم ایران در نیم قرن اخیر(پایان نامه کارشناسی ارشد، مؤسسه زبان و فرهنگ شناسی جامعه المصطفی العالمیه) ص 126.

[11] - در این مصرع، نیز کسل است نه گسیل(رحیمی، محمد بشیر، از طنین رنگ(مجموعه شعر)، انتشارات سپیده باوران، چاپ اول، روزنامه خراسان، 1391، مشهد، ص 50).

[12] - ر ک کتاب ماه ادبیات، شماره 20 پیاپی -134- آذر 1387، نشست نقد و بررسی کتاب مویه های پامیر؛ شعر فارسی در افغانستان امروز، ص 26.

[13] - قایل زاده، باقی، آشیان عقاب(مجموعه شعر) مهتمم رابعه لطیف، نشر اتحادیه نویسندگان ج.د.ا، بیتا، ص 36.

شعرامیدافغانستانشعر معاصرزبان و ادبیات دری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید