همه ما کلماتی از قبیل افسردگی، استرس، نداشتن اعتماد به نفس، شخصیت مرزی، شخصیت وابسته، طرحواره فلان و بهمان و یه عالمه کلمه دیگه رو شنیدیم.
این کلمه ها صرفا توصیف حالت شما هستند اما نه مشکل شما رو نشون میده نه از ریشه هاش خبر میده نه هیچی. عموما هم بار منفی دارن و نه فقط بار منفی که تاثیر منفی دارن. یعنی تو اگه به خودت برچسب افسردگی بزنی ممکنه یه کارایی بکنی که اگه اون برچسب رو نمیزدی اون کارا رو نمیکردی. فرض کن بنا به دلایلی دچار یک غم عمیق و طولانی شدی. یه سرچ توی گوگل میزنی و چندتا دیگه از علائمت رو چک میکنی و به این نتیجه میرسی که افسرده ای. این برچسب رو به خودت میزنی و باورش میکنی و انگار یه هویت جدید پیدا کردی: فلانی هستم یک افسرده!
نتیجه چی میشه؟ وقت درس خوندن میرسه میگی من افسرده ام پس حال درس خوندن ندارم.
باید بری سرکار میگی آدم افسرده مگه حال کار کردن داره
با دوروبریات بداخلاقی میکنی و میگی از افسرده توقع دارید خوش اخلاق باشه؟
و یه عالمه مثال دیگه.
چی می خوام بگم؟ می خوام بگم که این برچسب ها خود به خود ایجاد نمیشن. حتما یه اتفاقی افتاده که اینجوری شدی. کار درست در این وضعیت فقط یه چیزه: صحبت با مشاور!
با مشاور درباره مشکلاتت و اتفاقاتی که برات افتاده حرف بزن. سرچ گوگل و برچسب زدن و تصمیمات عجیب و غریب رو رها کن.
اغلب رویکردهای جدید روانشناسی از جمله رویکرد مورد استفاده خود من (اکت) فراتشخیصی هستن. یعنی دیگه برچسب نمیزنن و نمیگن تو فلان چیز هستی. میگن مشکلت چیه؟ چی ناراحتت کرده بیا دربارش حرف بزنیم. یا کمکت میکنیم حلش کنی یا کمکت میکنیم باش کنار بیای!