سلام و وقت بخیر
محمدحسینم. ۲۶ سالمه و فکر میکنم اندازه عمری که کردم بزرگ نشدم. به نظرم رسید که بهترین راه برای بزرگ شدن فکر کردنه. عمیق فکر کردن. باید راجع به خودم فکر کنم و خودم رو بهتر بشناسم. ضعفهام رو بدونم و براشون تصمیم گیری کنم. چون حافظه ضعیفی دارم تصمیم گرفتم از خودم بنویسم و خودم رو روی کاغد پیاده کنم تا بعدا هم بتونم بهش سر بزنم. اما عقل خودم به تنهایی از پس "من" بر نمیاد. من گرفتار خودم هستم و نمیتونم به درستی خودم رو قضاوت کنم. پس باید از بیرون آدمایی باشن که بهم تذکر بدن. همیشه به این فکر میکردم که اگر یه آیینه نامرئی همیشه همراهم بود که من رو با همه کنشها و واکنش هام از بیرون به خودم نشون میداد، حتما بهتر از الانم بودم. از طرفی کسایی که من رو از نزدیک نمیشناسن و نفع و ضرری از ارتباط با من نصیبشون نمیشه، میتونن بهم لطف و کمک کنن تا حرکت تو اینمسیر آسون تر بشه.