سلام
وقتتون بخیر.
امیدوارم روز عالی رو بسازیم انشاءالله.
خب امروز اومدم با طرفندهای ایدهیابی.
هرجای مطلب براتون کاربردی بود، اگر دوست داشتید با بقیه اشتراک بگزارین ?✌
مسئلهای که این چالش نوشتن روزانه برای من ایجاد کرده، اینه که برای هر روز باید
یه ایده جدید پیدا کنم و دربارش بنویسم. حالا جدید نه به معنی بکر و خاص، بیشتر
به معنی چیزی که تا الان دربارش ننوشتم و محتواش با متنهای قبلیم همپوشانی
زیادی نداشته باشه.
راههای زیادی برای ایدهیابی برای نوشتن داریم. بستگی داره با کدومش راحتتریم
راههاش زیاده... میشه گفت به اندازه کتابهایی که تا الان نوشته شده، ایده برای نوشتن داریم.
تازه به اندازه کتابهایی که هنوز نوشته نشده هم، ایده برای نوشتن داریم.?
خیلی وقتها این راه جواب میده. معمولاً ۹۹ درصد مواقع. حوزهای رو که میخوایم دربارش بنویسیم
رو انتخاب میکنیم، چندتا صفحه رو رندوم یا به دلخواه انتخاب میکنیم و مطالعه میکنیم.
بیا ... به همین راحتی ایده گرفتیم ?.
کتابهایی که داریم، سرشار از ایده برای نوشتنند. بلاخره یه فکری پشتش بوده که شده کتاب.
ایدهیابی از کتاب میتونه از خود موضوع و مباحث کتاب باشه؛ میتونه هم از داستانها و تصاویر و ...
داخل کتاب باشه. بستگی به خودمون داره. من خودم بعضی از ایدههام رو از عنوان کتاب گرفتم.
بعضیهاش رو از طرح جلد...
من امروز، آخرین خبری که شنیدم، این بود که یکی از دوستام تو توییتر، یه حرفایی درباره آزادی زدهبود.
خب ایدهای که ازش گرفتم این بود که یه مطلب دربارهی آزادی که تو نوشته و نوشتن، نسبت به بقیهی
شکلهای محتوا هست بنویسم.
بارش فکری، یکی از روشهای خلاقیت و تولید ایدهست. خب اینجا بازش نمیکنم. یه سرچ در گوگل بزنیم،
خیلی کاملتر و واضحتر توضیح دادن دوستان. ? (بعضی وقتها فقط به تیتر اشاره کنی کافیه! ?)
تو این روش، به مخاطبین فعال نیاز داریم. برای اول کار نمیشه استفاده کرد. ولی خب باز بستگی داره؛ مثلاً
من اینستاگرام دارم و اونجا تعداد مخاطبینم بیشتره. میتونم از پتانسیل اونا و نظراتشون برای ایدهگیری نوشتن در اینجا استفاده کنم.
اومدیم و وقت برای هیچکدوم از روشهای بالا نداشتیم و به هر دلیلی (بهانهای)، نمیتونستیم ازشون استفاده
کنیم. اینجا خدا به ما دو چشم بینا داده و کلی اتفاق و داستان که دور و برمون درحال رخ دادنه. اولش سختهها ولی بعد از یه مدتی دستمون میاد که چطوری از اتفاقات دور و برمون ایده بگیریم.
امروز سوار خط واحد بودم، از این خطهای قدیمیِ گازوئیلی که راننده برای دیدن مسافرین از آینه استفاده میکنه. اتوبوس کاملاً پر بود جوری که راننده عقب اتوبوس رو نمیدید. به ایستگاه که رسیدیم، در عقب
اتوبوس باز نشد، چندتا خانم جوون میخواستن پیاده بشن، خیلی آروم گفتن که آقای راننده در اتوبوس رو بزنید. راننده بنده خدا هم که دیدی به عقب نداشت، صدا اینا رو هم نشنید و پا گذاشت رو گاز که بره، اگه من نمیخواستم پیاده شم، این بندگون خدا هم تا ایستگاه بعدی ساکت میموندن ?
خب اینو گفتم برای چی؟ یه داستان کوتاه برای ایده گرفتن در نوشتنه.
اگر من روش درست بیان خواسته و مطلبم متناسب با شرایطم رو بلد نباشم، بازخورد دلخواه و مناسبی هم نمیگیرم.
دیگه بسه... داره طولانی میشه. آقا راه و روش بسیاره. بستگی داره بخوای بنویسی یا نه.
امیدوارم که مطالب بالا به کارِتون اومده باشه. اگر خوشت اومد، به کسی که میدونی به کارش میادم بده ?.
راستی:
تو بخش نظرات منتظرتونم.. بلاخره برای تعامله دیگه ??
مطالب پیشنهادی هم، رو عکس من بزنید، پستهای قبلیم رو یه نگاه کنید، اگر از تیتر خوشتون اومد، از داخلشم خوشتون میاد ??
این یه بخشه جدیده که در حین نوشتن همین مطلب، ایدهش به ذهنم رسید.
خب، من برای علاقه مینویسم و در عین حال برای تمرین نویسندگی، چون کلی برنامه براش دارم.
اگر اینو نخوندین، بخونین: «چه زمانی بنویسم؟ با برنامه یا رها!».
امشب اومدم بنویسم دیدم هیچ ایدهای ندارم. گفتم اِ دیدی چی شد؟ خود همین یه ایده خوب برای نوشتنه.
خیلی پیش میاد میخوایم بنویسیم ولی ایدهای نداریم. حالا به هر دلیلی؛ مثلاً من امروز امتحان داشتم و فکرم اینقدر مشغولش بود که دیگه فکرم به جایی راه نمیداد. از طرفی به خودم تعهد دادم که هر روز یه
مطلب بنویسم و چون به خودم متعهدم پس به هر طریقی یه راهی براش پیدا میکنم.
سریع پردیم تو گوگل و چندتا سرچ درباره ایدهیابی برای نوشتن زدم. یه نگاهی بهشون کردم و اومدم اینجا،
با تجربههای خودم، چندتا از خداتا روش ایدهیابی رو نوشتم. برای نوشتن آزادیم و قرار نیست کسی بیاد یقهمون رو بگیره بگه روشت اشتباه بود یا کپی کردی یا ... .
به همین سادگی. ?✌