ویرگول
ورودثبت نام
محمدحسین صادقی
محمدحسین صادقی
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

در راستای آینده

خب حالا ترک هر چیزی هم که در راستای آینده من نیست زیادی رویایی است. نمی‌شود مریضی بچه را ترک کرد یا اینکه ارتباط با خانواده‌ها را محدود کرد. یا نمی‌شود از برخی کارهای سطحی مثل وقتی که آدم در رفت و آمد به محل کار یا درسش می‌گذارد بگذرد. یا همین الان که کارشناسی علوم سیاسی تقریبا قرابتی با هدف آینده من ندارد ولی گرفتنش تنها یک سال دیگر از من زمان می‌گیرد، ترک کردنش به صرفه نیست و حالا وقتی نگاه می‌کنم داشتن یک مدرک ولو غیر مرتبط بد هم نیست و اگر بخواهم بعدا تحصیلاتم را ادامه بدهم هم حتما به کارم می‌آید.

منظورم از این هرچیزی آن چیزهایی است که به وضوح می‌توانم تاثیر منفیشان را روی هدف آینده‌ام درک کنم مگر اینکه هدف آینده‌ام به طور کلی تغییر پیدا کند. مثلا رفتن از قم و محل زندگی فعلی‌ام به هرکجای دیگر مستلزم این است که یا هدفم را به گونه‌ای دیگر و در مقیاسی کوچک‌تر تنظیم کنم یا اینکه کلا هدف دیگری داشته باشم. اگر کنکور فرهنگیان و دانشجو معلمی را قبول شده باشم قطعا روی هدف آینده‌ام تاثیر می‌گذارد و شاید باعث شود دوباره به اصفهان برگردم و مجبور باشم برای معلم بود که از کودکی آن را دوست داشته‌ام آن‌جا درس بخوانم. یا اگر معضلات معیشتی باعث شود از قم بروم و نتوانم اقدامات مالی‌ام را برای ماندن در این شهر بزرگ جفت و جور کنم، رفتنم به کرمانشاه باعث می‌شود که از هدف آینده‌ام به مقیاس کوچک‌تری از آن برسم یا اینکه اصلا در طول رفتن هدفم به طور کلی عوض شود. اما چیزی که در مورد آن اطمینان دارم این است که در همه این انتخاب‌ها قدرتمندتر و حساب‌گرتر از خداوند وجود ندارد و هموست که با همه پیش بینی‌های من و همه برنامه‌ریزی‌های من طوری برنامه را می‌چیند که در بهترین حالت سود رسانی به نفع من باشد و در بهترین مقیاس برخورد با من قرار بگیرد.

از سویی دیگر من هم نباید دست از تلاش و برنامه‌ریزی برای خودم بردارم بلکه باید به آن کاری که فکر می‌کنم درست است بپردازم و نسبت به کاری که فکر می‌کنم درست است اهتمام و تلاش داشته باشم هرچند نتیجه‌اش را در آن زمان نبینم ولی باید مطمئن باشم این‌کار نوعی سرمایه‌گذاری برای آینده من است. در برخورد با اطرافیان و نزدیکانم هم و در انتقال این طرز فکر به آن‌ها می‌بایست نهایت ملایمت و آرامش را از خودم نشان بدهم مبادا که دل کسی از من برنجد و کسی از دست من ناراحت شود ولی باید کاری را انجام دهم که خودم فکر می‌کنم آن‌کار درست است و نباید به خاطر خوش‌آمد بقیه کارهایی را انجام دهم که با من قرابتی ندارند.

حس می‌کنم که تا اینجا خیلی نوشتم ولی وقتی برمی‌گردم و نگاه می‌کنم 440 کلمه بیشتر نشده است و لااقل ده کلمه دیگر به حداقل نوشتن مانده است. امروز 14 خرداد بود و روز درگذشت امام خمینی و خب حضرت آقا هم در مراسم امام سخنرانی داشتند. یکی از قطعات پربازدید این سخنرانی در حرم امام جایی بود که آقا گفتند دلم به حال رئیسی سوخت که بعد از مرگش همه از خدماتش حرف زدند و همه از این می‌گفتند که چه کارهایی کرده ولی در طول مدت تصدی‌اش و در زمان زندگی‌اش حاضر نبودند یک کلمه از این حرف‌ها را بزنند. خب این خیلی درد است که امام جامعه چنین حرفی را در تریبون رسمی بزند و همین مسئله واقعا می‌تواند یک دغدغه باشد که در زمان‌های بعدی و با افراد دیگر تکرار نشود. خب به نظر می‌رسد حد نصاب را پر کرده‌ام و می‌توانم نوشتن را تمام کنم.

مدیریت زمانانگیزشیرئیس جمهورایرانآینده
یک پدر دلسوز و یک همسر فداکار و یک طالب علوم دینی و چندین عنوان دیگر آشنا با اینتر در صفحه‌کلید و دوست‌دار کار حرفه‌ای با کلمات https://rahrahtanz.ir/auther/mohammadhossein-sadeghi/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید