دیروز حال روحی مساعدی نداشتم یا شاید نمیخواستم فکر کنم که حال روحی مساعدی دارم. از همان صبح که روزم را دیرتر شروع کردم و مثل روز قبلش خواب ماندم و بعدش که ساعت اولیه روز را به چک کردن اینستا و توئیتر گذراندم برایم مسجل شد که چه اتفاقی برایم در طول روز خواهد افتاد. برای اینجا ننوشتم، طنز ننوشتم، مطالعهام افت کرد، زبان و دروس حوزهام را نخواندم و عملا رسیدم که چند ساعتی برای باشگاه کار کنم. البته همان چند ساعت هم مفید بود و کارهایی را کردم که روی زمین مانده بود ولی بالاخره از اینکه از دیگر کارهای دیروزم ماندهام خیلی ناراحت هستم. البته شاید برکتی داشته باشد و آن این باشد که نوشتههای اینجا را شنبه به شنبه مرتب کنم و نیازی نباشد که هر جمعه فایل جدیدی آغاز کنم.
امروز هم مثل روزهای قبل هم باید کارهایم را انجام بدهم و هم اینکه بروم سر کلاس. تا آخر این هفته کلاس هست و جالب است که 23 و 24 خرداد هم یعنی 4 شنبه و پنجشنبه امتحان فقه و اصول یعنی درسهای حوزه را دارم. خب یک روز قبلشان برای اینکه بقیه کارها مثل مطالعه را تعطیل کنم و فقط همانها را بخوانم کافیست ولی فقط برنامه ریزی درست میتواند مرا از این کارم هم بگذراند. در طول این هفته باید کار کلاسی دوتا از درسهای موسسه را هم ارائه بدهم تا بتوانم از استاد برایش نمره بگیرم و خب همین هم برای اینکه روی این دو کار هم متمرکز شوم کافیست.
خب از اینها بگذریم. داشتیم در مورد شبکه متمرکز تونلهای زیر یک روستا حرف میزدیم. قبل از جنگ جهانی اول هم نیروهای دشمن به امید اینکه اینجا میتواند به دردشان بخورد آمده بودند و در دل کوهها و درههای روستا جایی که از دید روستاییها پنهان نیست ولی از دید دشمنشان پنهان میمانده پایگاه ساختهاند و حتی باند فرود هواپیما گذاشتهاند. البته که به دردشان نمیخورد و مردم روستا آن را تسخیر میکنند ولی عملا بعد از چند سال آن پایگاه نظامی که کوچک هم نیست به نظر میرسد که متروکه شده است.
در فاصله دو سه کیلومتری از روستا هم سالها قبل تیم استکشاف نفت مستقر بودهاند و خانههای سازمانی آنها وجود دارد که در ساختار منسجم u شکلی کنار همدیگر و در همدیگر ساخته شدهاند. تجهیزات حفاری و استکشاف هنوز هست ولی آن مکان نیز به نظر میرسد که متروکه باشد. از فاصله بین کوهها و روستا رودخانهای رد میشود که با دو پل یکی ماشین رو و دیگری نفررو که هر دو ساختاری فلزی دارند اینطرف و آنطرف رود به هم متصل میشود. قبلا هم پل خاکی روی رودخانه بوده که سیل باعث تخریب آن شده است و حتی خودرویی ه روی آن بوده را با خود برده است هرچند صاحبش توانسته جان خودش را نجات بدهد.
روستا خودش به دو بخش بالاجاده و پایین جاده تقسیم میشود. بالاجاده نسبت به پایین جاده از قدمت بیشتری برخوردار است و به رودخانه و زمینهای زراعتی هم نزدیکتر است. مسجد و دهیاری و خانه بهداشت و خیریه و غسالخانه روستا هم در بالاجاده است و حتی مدرسه روستا هم در آنجاست. شبکه تونلها در بالاجاده بسیار کشیدهتر از پایین جاده است زیرا پایین جاده در سالهای اخیر ساخته شده است و جز در جاهایی که قدیم به عنوان مزرعه استفاده میشده و نیاز به دسترسی تونلی داشته است تونل وجود ندارد. البته تک و توک خانههایی هستند که بسیار بسیار قدیمی هستند و به نظر میرسد شبکه تونلی به آنجا هم رسیده باشد ولی هیچ کس از این موضوع خبر ندارد چون این خانهها عملا متروکه هستند و کسی در آنها زندگی نمیکند.
دارد روستای جالبی میشود به نظرم. نمیدانم تا کجا حوصله کنم و ادامه بدهم.