یه دختر
یه دختر
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

نامه ای به محمدها، پوریاها، رسول ها و علی های زندگی ام

سلام عزیز جانم، شاه نشین چشمم، تراپیست قلبم...

من قربان آن "دوستت دارم" گفتن هایت بروم.

ای قلب من، ماه من، عمر من ...

ای که هرگاه از پیشت باز میگشتم، تمام دنیا، راز عشقمان را از چشمانم میخواندند.

قربانت بروم که میخواستی من دکتری بخوانم، به عنوان همراه، خارج کشور ببرمت، درآمدم را صرف زندگی کنم، برایت غذای گرم بپزم، خانه ات را مرتب کنم. مدل ماشین ات را بالا ببرم.

قربانت بروم زندگی من، که میخواستی با حساب مشترکمان، کمکی پرداخت کننده قسط وام ات باشم.

الهی قربانت بروم که میخواستی همه جا با من باشی، دیگر نمیتوانستم تنها جایی بروم... عمر من، قربانت بروم که میخواستی قبل از ساعت 12 ظهر خانه باشم، قربان لحن صدایت بشوم وقتی میگفتی هرکجا و هر ماموریتی رفتی شب خانه باش...

عزیز جانم...میخواستم بگویم ...

دل من یک سینی چایی نیست که جلوی همه بگیرم و هرکس یک پیاله چایخوری از آن را بردارد.

دل من یک برگه کاغذ نیست که تکه تکه شود و پس بدهید و دوباره با چسب بند بزنم.

احساسات من جعلی، ساختگی، فریب‌دهنده، تقلبی و دروغین نیست که آنقدر راحت کنار گذاشته شوند.

خواهشا اینقدر زود وارد عمل نشو، به خیال اینکه کسی را زیر نظر داری و همه و همه و همه دخترها برای تو به عنوان یک گزینه هستند.... می توانی دورادور هم رفتار و برخورد طرف مقابل را در نظر داشته باشی؟ نیازی به ابراز علاقه نیست... نیازی به سینه شکاف دادن نیست... نیازی به کافی شاپ رفتن و باهم شام خوردن نیست. همین که منافع مالی ات را بسنجی و بعد دو دوتا چهارتایت، به نتیجه نرسی هم، کافی است. تو جدا شدن بلد نیستی و آنقدر ساده دلی که انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده...

قربانت خیالت بروم وقتی به فکر گردو و کشمش داخل کیک قلبی که قرار بود برایت بپزم، می افتادم، الهی یک و نیم دور، دور آن بچه ای که قرار بود با نسبت سایز یک دهم تو باشد، بگردم.

قربان خیالات آن وقتی بشوم که فکر به آن تکه پارکت کنده شده کف اتاقم بود که باید درست میشد... چون قرار بود تو پا آنجا بگذاری.

نه آنکه بخواهم بعد این همه سال، شاکی و گلایه مند باشم، خب تو یک کفه ترازو گذاشتی و ناگاه گفتی: خب نشد ولش کن ... نه امیدوارت کنم نه نا امیدت کنم... قسمت نشد... تو که بد مرا نمیخواهی....

نه آنکه شکوا گر کم کردن رابطه و رفتار های عجیب مردانه ات باشم و نه آنکه ناراحت از رودرو بایستی و کم حرف زدنت باشم...

قربانت بروم که گفتی قسمت هم نیستیم و گفتی من خیلی متشخص و باکمالاتم و خانواده بسیار محترمی دارم.

نه آنکه بخوام ناله و شکایت و گلایه کنم .

نه...

من فقط بهترین ها را برایت آرزو میکنم، آرزو میکنم روزی عاشق دختری شوی و آنقدر خوشحال باشی که با شور و شوق برای دوستانت بگویی تابحال در زندگی اینقدر خوشحال نبودی و همه خانوادت از خوشحالی تو خوشحال باشند. با خیال اون دختر و شنیدن آهنگ مشترکتان لبخند روی لبت بیاید و قند توی دلت آب شود ... و آن دختر بعد از چند ماه ناپدید شود و تو همان حسی را نسبت به آن دختر داشته باشی که من نسبت به تو دارم...




دوستدار قبلی تو

پ.ن: یه جمله کپی از رحمان نقی زاده، یه پارگراف کپی از آهنگ چارلی

عشقراه عشقازدواجابراز علاقهکافی شاپ
69- MeCh- کارمند در حال گذار به فریلنسری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید