اولین مواجۀ من با الیف شافاک. برشی از زندگی مولانا. از کمی قبل از دیدن شمس تا کمی بعد از پرواز شمس. و همزمان برشی از زندگی یک زنِ خانه دار در بوستون آمریکا ، کمی قبل از آشنا شدن با یک صوفی ِ نویسنده تا کمی مانده به ... ولش کن که اسپویل نشود. و در عین همۀ این احوالات ، شرحِ قوانین صوفی که چهل تا است که :
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی

دو بار خواندمش این کتاب را و شاید باز هم آن را بخوانم. خوش خوان است، زیبا نگاشته شده، با ربط و دور از مهمل گویی ، آموزنده است بالاخص برای مخاطب غربی ، خوانشی از اسلام ، برگرفته از مولوی ، متناقض با آنچه داعش سعی در تبلیغ داشت و انجام می داد.
فصل فصلِ کتاب یک راوی دارد و این تغییر زاویه نگاه راوی هم عجیب کاری است (رجوع شود به آن شف ِدوره گرد ِ اداییِ یوتیوب) . گاهی از شمس می شنوید و گاهی از مولوی ، گاهی از فاحشه ای و گاهی از مستی و گاهی از محتسب. که
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت ...
ترجمه از ارسلان فصیحی است و فصیح است. نمی دانم سانسور شده یا نه ولی هیچ خلأیی در داستان حس نمی شود.
حسرت از اینکه یک نویسندۀ ترک باید بیاید و این طور از شاعرِ ما بگوید و او را معرفی کند. حسرت از اینکه ما در نگاه محدودمان همین را نمی توانیم تحمل کنیم. من پلورالیست هستم یا نه مهم نیست ، مهم این است که آزادی را به هزار بهانه می شود محدود کرد. شاید نوع برداشت از اسلام این نویسنده را بتوان نقد کرد ، اما مهم ترش این است که او با هنرش ، در مورد اسلام رحمانی می گوید . حالا اگر به دنبال اشدّاء علی الکفارش می گردید خب جای دیگری هم می شود گشت، همه که نباید همه چیز را بگویند. بگذار قسمتی اش را این بگوید ، قسمت دیگرش را دیگری.
خلاصه ، لذت می برم از خواندن کتاب و حالا که ته دیگم به کف گیر خورده ( مگر برعکسش همین نمی شود؟) دوباره می خوانم . دوباره و دوباره و دوباره ...