میلاد خادمی
میلاد خادمی
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

خلاصه کتاب رسائل بندگی | دفتر دل

انسان تا جوان است، باید دل خود را مستقیم نگه دارد. در اوان جوانی است که می‌تواند دل خود را به آداب الهی مؤدّب نماید؛ بنابراین، از همین ابتدا که هنوز رنگ تعلّقات و حبّ به دنیا در قلب شما رسوخ نکرده، اجازه ندهید این فطرت اولیّۀ دل تکان خورده و به سوی منکوس شدن قدم بردارد و اگر غباری سطحی از محبّت دنیا در دل‌های شما نفوذ کرده است، در همین جوانی تطهیرش کنید.
انسان تا جوان است، باید دل خود را مستقیم نگه دارد. در اوان جوانی است که می‌تواند دل خود را به آداب الهی مؤدّب نماید؛ بنابراین، از همین ابتدا که هنوز رنگ تعلّقات و حبّ به دنیا در قلب شما رسوخ نکرده، اجازه ندهید این فطرت اولیّۀ دل تکان خورده و به سوی منکوس شدن قدم بردارد و اگر غباری سطحی از محبّت دنیا در دل‌های شما نفوذ کرده است، در همین جوانی تطهیرش کنید.



کتاب مجموعه مباحث مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی است که در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۷۵ هجری شمسی در ۲۹ جلسه برگزار شده است.

توجه به این نکته و بعد خواندن این کتاب، بسیار راه‌گشا و مفید است. انسان ساحتی سه‌گانه دارد. ساحت عقل، که مرکز تفکر و فهم خوبی‌ها از بدی‌هاست. ساحت قلب که مرکز حب و بغض‌ها، وابستگی‌ها و تعلقات است و ساحت رفتار که نمود بیرونی اعمال و دو ساحت دیگر انسان است.

در بین این سه ساحت، قلب مهم‌ترین و باارزش‌ترین بعد است و درجه اهمیت بالایی هم دارد.

در این کتاب دلایل اهمیت قلب نسبت به سایر ابعاد وجودی انسان و سایر شئون و مسائل مرتبط با آن به‌خوبی و به صورت جامع آورده شده‌است.

توجه: قسمت‌های زیادی از این نوشته، متن روایات است که داخل کتاب بوده.

https://www.google.com/search?q=%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8+%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D8%A6%D9%84+%D8%A8%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C&sxsrf=APq-WBsgt7C1YtiZYYHmAFeI3j_tD3-ibQ:1644233659169&source=lnms&tbm=isch&sa=X&ved=2ahUKEwi5wrrZv-31AhWekIkEHdRsDAIQ_AUoAXoECAEQAw&biw=1536&bih=722&dpr=1.25%D9%85%D8%AA%D9%86%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%87%D9%88%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%85%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8:
عکس  جلد کتاب
عکس جلد کتاب

متن خلاصه و مطالب مهم کتاب:

قلب، اصل و غایت هست. عقل جندی از جنود قلب است.

بعدی از انسان که اصالت دارد و مورد توجه بسیار است، قلب می‌باشد.

در قرآن سه برابر عقل، آیه دارد. حدود ۱۵۰ آیه. در فضای روایات هم به فراوانی یاد شده.

قلب، بعدی از وجود انسان است که اگر تحت تسلط شیطان قرار نگیرد می‌تواند فوق تجرد را شهود کند.

در تعریف و توصیف ویژگی‌ها، در شریعت چندان پرداخته نشده است و به بیان کلیات اکتفا شده، ما هم همین مقدار را می‌آموزیم و در عوض در اصلاح و رفع قلب تلاش می‌کنیم که به کار آید.


عقل در جایگاه خود، کامل است. ولی در قیاس با قلب ناقص است. عقل جایگاه ادراک و قلب جایگاه بصیرت است. فرق است بین شنیدن و چشیدن.

قلب به ظرف تشبیه شده است. مظروف آن خدا است.


در اعمال واجب و مستحب، اصل، انجام اعمال نیست؛ بلکه ملاک این است که با اعضا و جوارح که برای انجام اعمال حرکت می‌کنند، قلب انسان هم حرکت کند و همراه باشد.

روایت پیامبر: به ظاهر و اعمالتان نگاه نمی‌کنند بلکه به قلب‌هایتان نگاه می‌کنند.


اقسام قلب: جایگان نفاق و ایمان، منکوس(واژگون)، مطبوع و مهر شده، ازهر: سفید و درخشان.

جایگاه و نشانه‌ای از نورانیت، در قلب یافت می‌شود.


قلب مؤمن که أزهر است، دو نوع جهت برای حرکت دارد. جهت ذاتیه و جهت اکتسابیه. جهت ذاتی همان فطرت است که خدا در وجود انسان قرار داده و برای همه‌ی انسان‌ها مشترک است.

جهت اکتسابیه، یعنی اینکه انسان راه را پیدا کند که همان راهی است که انسان کامل پیموده است. اهدنا الصراط المستقیمی که در نماز گفته می‌شود اشاره به این راه اکتسابی دارد که از پیروی انسان کامل به دست می‌آید.

قلب مؤمن مفتوح است. اگر بر صراط مستقیم بماند و شیطان را وارد قلبش نکند، وقتی معارف بر قلبش عرضه می‌شود، چون مفتوح است می‌تواند آن‌ها را بپذیرد.

بر اساس درجات قلب، سه نوع فتح برای قلب می‌تواند رقم بخورد: فتح قریب، فتح مبین، فتح مطلق. (فتوحات ثلاثه)

قلب مؤمن آنقدر کشش دارد که می‌تواند به مقام شهود برسد. مانع شهود، دخول شیطان در قلب است.

قلب مؤمن دچار انشراح و گشایش هم می‌شود. وقتی نور معرفت در قلب انسان وارد شود، گشایش و باز شدن اتفاق می‌افتد.

قسم دوم قلب، قلب مطبوع یا مختوم است. قلب مُهر شده. قلب منافق این است. منافق در ظاهر دستورات شرع را انجام می‌دهد و قبول دارد ولی در باطن نه. ریشه‌ی نفاق، حب دنیا است.

چون اجازه‌ی ورود نور به قلب‌شان را نمی‌دهند، بر قلب‌هایشان مهر زده می‌شود تا دیگر نتوانند بشنوند...


قلب مؤمن أزهر و سفید است و در مسیر مستقیم حرکت می‌کند. حضرت، قلب مؤمن را با داشتن دو صفت شکور و صبور بودن توصیف می‌کند. در برابر نعمت‌ها شکر و در مقابل بلاها صبر می‌کند.

چرا فقط این دو صفت بیان شده؟ چون این دو، از برجسته‌ترین صفت‌ها برای کسب ایمان هستند.

شکر سه نوع است: قلبی، زبانی، عملی.

قلبی یعنی بدانی مبدأ نعمات خدا است. زبانی یعنی با گفتن الحمدلله آن را بروز بدهی و عملی یعنی آن نعمت را در جهت رضای الهی استفاده کنی.

شکر و صبر دو نوع جنبه‌ی قلب را پوشش می‌دهد. شکر در جنبه‌ی ذاتی و فطری قلب است و صبر هم در جنبه‌ی اکتسابی.


قلب مشرک، کافر و منافق، منکوس است. یعنی واژگونه. یعنی وقتی قلب، فطرتا در مسیر مستقیم حرکت می‌کند، این قلب مسیر برعکس را می‌رود.

اشرف ابعاد انسان و بعدی که اصالت دارد، قلب است. و زیان‌بخش‌ترین عاملی که به قلب ضربه می‌زند، حب دنیاست. قلب سلیم، قلبی است که از حب دنیا خالی باشد.

در نامه ۳۱ نهج‌البلاغه، امیرالمومنین به امام حسن مجتبی علیهماالسلام وصیت می‌کند که: قلب جوان مثل یک زمین خالی است. هر چه در آن بکاری، همان را درو می‌کنی، پس قبل از سخت شدن قلب، آن را تأدیب کن.

تا آخر جلسه ۱۰


مهم‌ترین جلسه، جلسه یازدهم هست.

آیا ممکن است با وجود ایمان داشتن به مبدأ و معاد، قلبی منکوس داشته باشیم؟

قسم چهارمی معرفی می‌شوند که در قلب این‌ها ایمان مستقر نشده. یعنی گاهی اوقات دستورات الهی را انجام می‌دهند و گاهی نه. که عموم مردم گرفتار این مشکل هستیم. اگر این فرد در حالتی که قلبش ایمان خالص پیدا نکرده، بمیرد، منافق مرده است.

پس خیلی باید مواظب بود و برای استقرار کامل ایمان در قلب کاری کرد.

از عقل و دانسته‌ها نمی‌توان به صورت مستقیم به عمل رسید. باید از قلب بگذرد. وقتی فرد ایمان به معاد دارد ولی عملی متناسب با آن انجام نمی‌دهد، یعنی هنوز وارد قلبش نشده است و باید بیشتر تلاش کند.(این قسمت خیلی مهم است و نیاز به توضیح بیشتر دارد)

تا یک عمل خوب انسان انجام می‌دهد نباید به خود مغرور شود و از خودش خوشش بیاید. باید یاد آن لحظاتی باشد که یاد خدا نبوده و استغفار کند.

قلبی که پاک و طاهر است، محل نظر خداست. شریعت به کمک انسان آمده تا بتواند آلودگی‌ها را از قلب جدا کند و ایمان را مستقر در آن کند.


دو معیار برای قلب منکوس:

غفلت از یاد خدا و توجه تام به امور دنیا


گناه باعث انتکاس قلب می‌شود. باید از آن دوری کرد تا بر اثر گناه زیاد، انتکاس در قلب مستقر نشود و به کلی ایمان از قلب نرود.


آیا انسان با اعمال و رفتارش می‌تواند ذات درونی قلبش رو تغییر دهد؟

بله. امور اکتسابی، مثل اعمال و رفتار انسان، خوها و ملکه‌های نفسانی و چه انتخاب‌‌های عقلانی، همگی می‌توانند ذات قلب را دگرگون کنند.

این گناهان و آلودگی‌ها روی لطافت قلب اثر می‌گذارد و حجابی می‌شود که نورانیت قلب از بین می‌رود.

اما آیا به کلی می‌تواند نور فطری قلب را از بین ببرد؟

اگر آنقدر به این عمل بد ادامه بدهد که گناه بر قلب غلبه پیدا بکند، بله به کلی نور ذاتی قلب از بین می‌رود.

در روایت است که قلب هر فرد در ابتدا سفید و نورانی است. با هر گناه یک لکه‌ی سیاه روی آن می‌افتد، اگر توبه کند لکه پاک می‌شود و اگر ادامه بدهد، لکه بزرگ می‌شود تا کل قلب را بگیرد. و در آخر امور اکتسابیه به امر ذاتی قلب غلبه پیدا می‌کند. قرآن می‌فرماید:

کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.


قلب هر کس را سفید به او تحویل می‌دهند؛ فقط مواظب باش که سیاهش نکنی.


شرک و شک هم خفی دارد هم جلی. انسان باید از هر چهار نوع پرهیز کند.

تنها تفکرات عقلی مثبت به عنوان واردات قلبیه داخل شود تا اعتقادات فرد را بسازد.

سالم‌ترین قلب‌ها قلبی است که از شک و تردید دور باشد.

تا آخر جلسه ۱۴


قلب اشرف ابعاد وجودی انسان است. حتی از عقل هم بالاتر. چرا که وحی بر قلب پیامبر نازل می‌شد.

به همین ترتیب اگر قلب سالم باشد، بالاترین عافیت‌ها نصیب انسان شده و اگر قلب انسان بیمار و مریض باشد بدترین مصیبت‌ها گریبان‌گیر او شده است.

از مواردی که باعث قساوت یعنی سنگ شدن و تیرگی قلب می‌شود، طول أمل و غفلت از مرگ است.

طول أمل یعنی انسان تصور بکند که مدت طولانی در دنیا خواهد ماند و برای بقای در دنیا هم زیاد جمع‌آوری کند. عامل دیگر قساوت قلب، ترک عبادت است. انسان باید با عبادت مستمر خود را متوجه خدا کند.


انسان اگر می‌خواهد مسیر سلوکی را شروع بکند باید به قلبش توجه داشته باشد.

چرا که تمام امور به قلب برمی‌گردد و به قلب بستگی دارد.

خداوند قلب انسان را به قدری وسیع آفریده که بتواند جایگاه خودش قرار بگیرد. حتی عوالم بالاتر هم شایستگی قرارگیری در قلب انسان را ندارند.


در شب قدر ارتباط خدا با قلب انسان طی یک ارتباط دوطرفه برقرار می‌شود. انسان باید آمادگی را با استغفار زیاد و زدودن غبارها پ زنگار‌های ناشی از گناه ایجاد کند. خدا هم باید نظر لطف و تفضل خود را به قلب بنده داشته باشد تا این ارتباط شکل بگیرد.


در روایت قلب به آهن که یکی از سخت‌ترین‌ها است تشبیه شده هنگامی که به آب که از رقیق‌ترین مواد است می‌رسد، زنگار می‌بندد.

حضرت می‌خواهد این مفهوم را برساند که قلب خواهی نخواهی دچار آلودگی و زنگار می‌شود پس با راهکارهایی باید این‌ها را کنار زد. در روایت به تلاوت قرآن و یاد مرگ اشاره شده است.

نخ تسبیح تمام عواملی که باعث زدودن زنگار دل می‌شود، یاد خدا است.


در قرآن می‌فرماید: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه، انک انت الوهاب.

این سخن از ناحیه‌ی راسخان فی‌العلم و مومنین حقیقی که هدایت‌ شده‌اند صادر شده.

زیغ قلب، پایه و ریشه‌ی شک و تردید نسبت به مسیر حق است. که این شک اگر ریشه بدواند و بزرگ بشود و قلب را فرابگیرد و اعمال را تغییر دهد، باعث انتکاس قلب می‌شود.

مؤمنین از خدا می‌خواهند که بعد از ایمان‌ آودن‌شان، هیچ‌گونه زیغی در قلب‌شان ایجاد نشود.


عوامل ازدیاد ایمان دو نوع است: اکتسابی و موهبتی.

اکتسابی یعنی عبادت و اطاعت کردن.

وقتی عبد یک مقدار خودش را خوب نشان داد، خدا نیز عنایت و موهبت کرده و ایمانش افزایش پیدا می‌کند.


حال چه کنیم که دچار زیغ قلب نشویم و شک و تردید از قلبمان برود؟

یعنی راه‌های تقویت قلب چیست؟

اولین آن، با یقین است. یقین هم محصل یک سری موارد است و هم خودش حاصل‌شده از مواردی است. چیزی که یقین را به پجود می‌آورد، شهود است‌.


دومین آن، توکل است. در بحث توکل دو مطلب وجود دارد: اول انداختن جسم و بدن در صراط عبودیت حق.

دوم، در کنار این، تمام امور را به خدا واگذار کن.

مبادی توکل هم دو چیز است: اول اینکه خدا را موثر در تمام امور ببینیم.

دوم هم کیفیت تصرف خدا در امور هست.

قلب مرده، یعنی قلبی که از مسیر فطرتش خارج شده و هدف‌گیری ش دچار انحراف شده.

علت موت قلب چی هست؟

علاقه‌ی شدید به دنیا.

سه مورد از روابط اجتماعی هم موجب موت دل می‌شود:

معاشرت و مجالست با نازپروردگان مادی.

مجالست با افراد احمق

معاشرت با گمراهان.


سه مورد از مواردی که عمل شخصی است و موجب موت قلب می‌شود:

گناه روی گناه انباشتن

کم بودن ورع؛ پرهیز از حرام نسبت به امور مالی. کم پرهیز کردن از مشتبهات.

زیاد خندیدن


مواردی که قلب را زنده می‌کند:

موعظه

تفکر

معاشرت با صاحبان فضل و اولیای خدا

نور حکمت، قلب‌ها را زنده می‌کند.


قلب انسان یک حیات حیوانی و دنیایی دارد و یک حیات معنوی. در آیات زیادی آمده که آن‌ها قلب دارند ولی نمی‌فهمند، چشم دارند ولی نمی‌بینند. منظور از این، دیدن معنوی است.

در روایات آمده که انسان چهار چشم دارد. دو چشم در سر و برای امور مادی و دنیایی. دو چشم هم در قلب برای مسائل اخروی. اگر خدا خیر بنده‌ای را بخواهد، چشم قلب او را بصیر می‌کند. شنیدن و بو کردن هم برای قلب ذکر شده.

پس وقتی قلب ما این قابلیت‌ها را ندارد و نورانیت را حس نمی‌کند، یعنی مرده است.

باید احیای قلب کنیم.

تمام موجودات کلمة‌الله به حساب می‌آیند.

مثل کلمه در نحو، برای‌ش اعراب گذاری می‌کنیم.

قلب هم که یک کلمه هست، دو حالت کلمه طیبه و دو حالت کلمه خبیثه دارد.

این چهار اعراب: رفع، فتح، خفض و وقف هستند.

رفع دل: حالت ذکر خدا. ذکر تمام حجاب‌های بین بنده و خدا را از بین می‌برد. وقتی حجاب‌ها رفت، دل رفع پیدا می‌کند. بالا می‌رود. باید خدا را مخلصانه و به عظمت یاد کند تا حجاب‌ها بالا برود و برطرف بشود.


فتح دل: خشنودی از خدا و پسندیدن پسندیده‌ی خدا.

یعنی با روی باز و گشاده آن‌چه را که خدا برای‌ش در نظر گرفته است را دوست داشته باشد. باز شدن دریچه‌ی قلب حالت فتح است.


خفض یا کسر دل: دل مشغول به غیرخدا باشد.

وقتی قلبش به غیرخدا مشغول بوده و به خدا متوجه می‌شود، می‌بیند که چقدر حال دلش بد بوده و انگار خانه‌ای ویران بوده.


وقف دل: غفلت از خدا.

وقتی دل از خدا غفلت داشته باشد گویی یک دل ایستا و تاریک دارد.


اما از کجا بدانیم قلب‌مان چه اعرابی دارد؟

علامت رفع قلب: اینکه بفهمد در دلش حجابی با خدا وجود ندارد. هم‌سویی با خواسته‌های رب. نبود مخالفت با رب. استمرار شوق دل نسبت به رب.


علامت فتح دل: اینکه بفهمد دریچه‌ی قلبش به عالم غیب باز شده است.

توکل

صدق، با صفا و راستی نسبت به خدا رفتار کند.

یقین.


علامت خفض قلب: علامت خرابی و ویرانی دل عجب، ریا و حرص است.


علامت وقف دل: علامت ایستایی و از حرکت ایستادن قلب نداشتن حلاوت و شیرینی موقع عبادت، نداشتن احساس تلخی نسبت به گناه، وقتی که ببیند حلال و حرام دیگر سرش نمی‌شود.


بسیاری از حالات روحی ما، ظرف تحقق‌ش در قلب ما اتفاق می‌افتد، حب و بغض‌ها منشأش دل است.

نفس انسان متشکل از چهار قوه‌ی عقل، وهم، شهوت و غضب است.

این‌ها اثراتی را در وحود انسان می‌گذارند که به آن‌ها خطورات می‌گویند. یعنی قوه‌ی عقل بر قلب انسان یک خاطری ایجاد می‌کند.

خداوند می‌فرماید: ان‌ الله یحول بین المرء و قلبه. یعنی خدا حایل و حجاب بین نفس انسان و قلبش است. یعنی خدا از خود انسان به قلبش نزدیک‌تر است.

خب پس قلب که به انسان واگذار شده است می‌تواند به صاحب اصلی‌اش بازگردد. اگر انسان قلب را به خدا بدهد، آن‌گاه خدا نگهبان قلبش می‌شود و نمی‌گذارد قلبش مرده شود. البته مادامی که انسان به دعوت الهی گوش بدهد و مسیر بندگی و عبودیت را طی کند. خدا نمی‌گذارد به معصیت کشیده شود. نمی‌گذارد شکی باطل به قلبش رسوخ کند. و نمی‌گذارد قوه‌های نفسانی انسان مثل قوه‌ی شهویه به قلب انسان مسلط بشود. میل به شهوت می‌آید ولی قلب آن را پس می‌زند. عقب می‌راند.

خود این مسئله بیانگر این موضوع است که مؤمن خودش نمی‌تواند از قلبش محافظت کند و کمک و نصرت الهی باید باشد.

این است که پیغمبر مدام این دعا را که «یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک» را می‌خواندند.


این دل خیلی مهم است، مرکز حب و بغض، مرکز ایمان و شک و تردید، مرکز اضطراب و طمأنینه و خیلی چیزهای دیگر است. باید مدام از خدا بخواهی که در راه حفظ و زنده نگه داشتنش کمک کند.


نشانه‌های قلب نورانی: کناره‌گیری از دنیا و آماده شدن برای پیوستن به آخرت. استعداد مرگ را پیدا کردن.


نکات مهم:

دنیا باید از قلب انسان بیرون برود. ما بخواهی نخواهی می‌میریم. چه خوب که روح و قلب‌مان زودتر از جسم‌مان آمادگی داشته باشد.

برای مؤمنین متوسط که وقتی در محیط نورانی قرار می‌گیرند تمام حب نسبت به خدا و معنویات می‌شوند و وقتی به امور دنیایی و وابستگی‌ها باز می‌گردند دیگر آن اوج و صعود معنوی را ندارند، این‌ها دچار نفاق نیستند و اصلا باید این‌طور باشند. چون توان تحمل آن‌قدر معنویت را ندارند.

ولی مسئله مهم این است که نباید در آن تعلقات دنیایی غرق شوند و بیش از حد وابستگی داشته باشند.

این حالی به حالی شدن‌های معنوی خوب است ولی انسان باید با زدودن غفلت سعی کند که بعد معنوی بیشتر باشد‌.


نکته‌ی بعدی اقبال و ادبار قلب هست در عبادات.

این در واجبات و مستحبات نمود پیدا می‌کند.

واجبات مثل غذای بچه هست که چه بخواهد چه نخواهد باید به خوردش داد. واجبات رو تحت هیچ شرایطی نباید ترک کرد. اما مستحبات را وقتی که انسان اقبال به آن دارد مثل غذای اضافه باید انجام دهد والا زدگی ایجاد می‌کند.

انسان از عبادت مستحبی که نسبت به آن کسالت دارد و ملالت دارد نهی شده است.

در مواقع ادبار قلب، فقط به واجبات اکتفا شود.


قلبآقا مجتبی تهرانیخلاصه کتابدفتر دل
بنویس بنویس بنویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید