میلاد عبدی
میلاد عبدی
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

1984

کتاب ۱۹۸۴، جورج اورول
چند روز پیش بالاخره خوندن کتابی رو بعد مدتها به پایان رسوندم، اتفاقات همدردی ها و احساسات عجیبی رو باهاش لمس کردم. عادت ندارم مستقیم درمورد چیزی که خوندم بنویسم ولی این یه مورد شاید به هدف پیشنهاد خوندن این کتاب باشه!
جزو معدود کتابهای داستانیه که من تونستم تا الان بخونم، امیدوارم اگر فرصتش رو پیدا کردین براتون تجربه ارزشمندی رو رقم بزنه.

جورج اورول داستان رو با نشون دادن و متصور کردن زندگی یک شخص که برای یک حذب حاکم، فعالیتی در قالب کارمندی رو انجام میده شروع کرده. قریب به دوچهارم کتاب صرف تشریح ابعاد و وضعیت حاکم بر اون حذب و کشوره، فضایی سیاه، بسته و.. که شخصیت داستان اون رو به زبون میاره. اسمیت! اسم شخصیت اصلی کتابه. باخوندن این دوچهارم، قدم به قدم همرا با اسمیت زندگی میکنید و از تمام افکار و رفتارش مطلع میشید، تحرکات حکومت رو هم کاملا لمس میکنید.

در ۱۹۸۴ دنیا به سه حکومت(ابر قدرت) تقسیم شده و اسمیت یک کارمند تقریبا تاثیرگذار تو یکی از این حکومت هاست. شخصیت داستان به مرور زمان متوجه فساد، دروغها، دوگانگی ها، اهداف پوچ و سیاست های استبدادی حکومت میشه، ولی حتی جرعت نداره این حقایق رو جایی بنویسه و یا حتی در خفا به زبون بیاره! همه حقایق تو ذهنش در جریانن. به واسطه تشریح سیاهی ها و ویژگیهای شخصی اسمیت و حکومت وقت کشورش، نویسنده نیمی از کتاب رو طوری جلو برده که خواننده کامل واقف و متوجه شرایط داستان بشه، که البته برای خود بنده این نیمی از کتاب بسختی گذشت، سرد بودن و جزئیات فراوان دلیل اصلی این اتفاق بود بنظرم.

اما کتاب یکباره رنگ و بوی جذابی به خودش میگیره، داستان عاطفی بین اسمیت و دخترکی به نام جولیا رقم میخوره که خوانندرو مشتاقانه برای مطالعه ادامه داستان حفظ میکنه. جولیا هم کارمند همون سیستمه و دلیل جذاب بودن این قسمت کتاب، ترکیب فضای مه آلود و ترسناک قبلی همراه با یک رابطه عاطفی که دور از اطلاع سیستمهای کنترلی اون کشور رقم میخوره. هیجان، ترس، ابهام سه کلمه ای هستن که میشه برای توصیف این قسمت از کتاب ازشون استفاده کرد. ماجرا در ادامه هم، وحشتناک، جدی و غیر قابل پیش بینی تا انتها ادامه پیدا میکنه.
بنظرم تمام تلاش و هدف نویسنده برای نوشتن این کتاب، این قسمت از داستان خودش رو نشون میده(پارت سوم از چهار). اسمیت و جولیا کتابی ممنوعه رو میخونن و اتفاقای بعدی رقم میخوره. مقصود نویسنده تازه از این قسمت رنگ واقعیت به خودش میگیره.

نکته جالب کتاب، درک یکسان اما برخورد متفاوت جولیا و اسمیت با حقایق سیاسی حاکم کشورشون هست که خوانندرو با توجه به حقایق روز دنیا به فکر و چالش فرو میبره.

در نهایت هم داستان به شیوه منحصر بفردی تموم میشه.

قصد تشریح ماجرارو نداشتن، هدف ایجاد انگیزه برای شروع کردن کتاب بود.
زحمت ترجمه نسخه ای که من مطالعه کردم رو اقای حمیدرضا بلوچ کشیدن، که بنظرم تو این زمینه موفق بودن.
خوندن ۱۹۸۴ رو خیلی بیشتر به کسانی پیشنهاد میکنم که جریانات و اتفاقات دولتها رو خواسته و ناخواسته دنبال میکنن، آینده براشون مهمه و دوسدارن درک بهتری از نتایج تصمیمات فردیشون داشته باشن.

خلاصه ای از صحبتهای اریک فروم در مورد ۱۹۸۴:
رمان ۱۹۸۴ کتاب شگفت انگیزی است که جهان آینده را که در آن، افکار مردم تحت کنترل درمیاید را توصیف میکند، دنیایی که عشق و حقیقت از آن طرد شده و افراد هرگز زندگی خصوصی نخواهند داشت. اورول در این اثر، جامعه کاملا خشک و مقرراتی را به تصویر میکشد که در آن انسان فقط یک شماره است و فردیت خود را از دست داده. این وضعیت با ترکیبی از ترس و بهره برداری های روانشناسانه و عقیدتی ادامه پیدا میکند. این رمان وضعیتی را ترسیم میکند که در آن نشانی از فردیت، عشق، افکار نقادانه باقی نمانده و به دلیل دوگانگی باوری، مردم از وضعیت خود آگاه نیستند.

MrAbdi

کتابکتابخوانی1984قرنطینهروزنوشته
در حال یادگیری و جستجو... | http://mrabdi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید