در آنسوی مرگ خوشبختی ازآن کیست؟
آنکه شراب می نوشد یا آنکه متدین است؟
خاصیت مرگ چیست؟
تمایز؟! شاید هم تناسخ؟!
تمایز وجه اصلی تمامی ماست، ولی تناسخ، انتظاریست که باید کشید برای دیدنش، ولی چه کسی می داند که تناسخی وجود دارد؟!
اما تمایز را می توان دید، هم اکنون ، لمسش کرد، درکش کرد.
در فراسوی مرگ چیزی که انتظار ما را می کشد، به مانند سیاه چاله ای است، که هیچ نجوم شناسی انتهای آن را نمی تواند پیش بینی کند،
و اینجاست که فعل مجهول به وجود می آید تا پذیرش آنچه که هست آسان تر به نظر برسد، و ما را وا دارد که بپذیریم آنچه را که می بینیم.
نمی توان به آنکه خوشبختی ازآن کسی که شراب می نوشد یا متدین است پاسخ داد، چرا که مجهولات حواس پرتی هایی هستند برای گذر از روزمرگی، و اجتناب از شاد زیستن در لحظه.
ولی خاصیت مرگ رهایی است و دیدن آنچه را نتوانسته ای ببینی و این همان مجهولیست که هیچ بشری نمی تواند بداند که بعد از آن چیست و چه به انتظار ما نشسته است.
میلاد آریانژاد