آیا میشود؟
جملهای که شاید نیاز باشد در طول روز نزدیک به بیست بار از خودم بپرسم. نگفتم دویست بار چون هنوز تا حدی روی خود کنترل دارم.
اما جواب این سوال این است که: «نمیدانم»!
و نمیدانم را هم که میدانید. یعنی سردرگمی.
و در نکوهش سردرگمی همین را بگویم که پدرم را درآورده. امروزم را سر میکنم که فردا بشود. فردا صبح علیالطلوع مجدداً از خودم میپرسم: «آیا میشود؟»
و جواب سوال این است:
«نمیدانم»!
و نمیدانم را هم که میدانید؟