نویسنده کوچک
نویسنده کوچک
خواندن ۱ دقیقه·۱۹ روز پیش

شب


شب بهای کوچکی به تن می‌دهد

تا فکر کرد، در جزئیات نگریست

اشک هایی برای آرامش فکر ریخت.

غرق در فکر و خیال شد .

این بها که تمام شد همه چیز در هم می‌ شود

اما تمام خودت را می‌ گیرد تا آرام شود مثل تخته چوبی در ساحل

تا در گوشه ای از این دنیا سکنی گیرد

اما شب بعد باز همان در دوباره گشوده و این قضیه تا تا پایان جانت تکرار می‌شود.



سلام بر ویرگول 🍁🌹

میلاد مکاری اصل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید