نویسنده کوچک·۲ ماه پیشمن و ذهنمبعضی حرف ها در قالب داستان یا نوشته نمیگنجد از کلیدر بزرگتر از اشعار حافظ سختتر از شاهنامه پر معناترن. اما در گوشه از ذهن همانند کشتی گیر…
نویسنده کوچک·۶ ماه پیشتمام خاطرات کودکی منامروز وقتی داشتم تو اینستا چرخی میزدم به یه فیلم رسیدم.در برنامه هزار و یک، یه جایی جناب خان میگه:آقای موذن زاده میون اذونش یه چیزهایی میگه…
نویسنده کوچک·۷ ماه پیشمرگ بر اثر لذتشاید با خودتان بگویید که اینجوری چیزی مگر ممکن است؟؟لذت و خوشی مگر باعث مرگ میشود ؟کجا دیدهاید بنویسند از خوشی و لذت زیادی مرد؟بله چنین…
نویسنده کوچک·۷ ماه پیشاجبار اختیاریچند روزی است از جایی دل کندهام، زادگاهام بود. جایی که همانند تکه ای از بهشت. (اجبار یا اختیار)کوچ به شهر صنعتی بزرگ کردهام.هرکس در اینج…
نویسنده کوچک·۱ سال پیششبشب بهای کوچکی به تن میدهد تا فکر کرد، در جزئیات نگریست اشک هایی برای آرامش فکر ریخت.غرق در فکر و خیال شد .این بها که تمام شد همه چیز در هم…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشسرگردانیچیزی جز سلام برای گفتن ندارم،شاید حرف پشت بیاید و بنویسم،از سرگردانی زندگی که چرا اینگونه شد و به کجا میخواهد برسد؟چاره میخواهد چیزی که با…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشسختچشمانش به قهوهای قهوه میماندسفیدی پوستش همانند برف سال هاست که بازگشتهبازگشت دوباره عاشقی گرچه به زبان نمی آورم امادر فکر کسب لبخندش میس…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشکلمات گریخته از نوشتن کلمات خسته شده ام.دست نوشتنم درد میکندقلمم انگیزه ای برای بر جای گذاشتن اثر روی برگه ندارد.خط افقی برگه ها الاکنگ بازی میکنند.…