نویسنده کوچک·۱۰ ماه پیشسرگردانیچیزی جز سلام برای گفتن ندارم،شاید حرف پشت بیاید و بنویسم،از سرگردانی زندگی که چرا اینگونه شد و به کجا میخواهد برسد؟چاره میخواهد چیزی که با…
نویسنده کوچک·۱ سال پیشسختچشمانش به قهوهای قهوه میماندسفیدی پوستش همانند برف سال هاست که بازگشتهبازگشت دوباره عاشقی گرچه به زبان نمی آورم امادر فکر کسب لبخندش میس…
نویسنده کوچک·۱ سال پیشکلمات گریخته از نوشتن کلمات خسته شده ام.دست نوشتنم درد میکندقلمم انگیزه ای برای بر جای گذاشتن اثر روی برگه ندارد.خط افقی برگه ها الاکنگ بازی میکنند.…
نویسنده کوچک·۱ سال پیشاعضای ویرگول به کمک نیاز دارم!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟سوال چیست؟ به موضوع فکر می کنیم؟یا داریم اون مسئله رو در ذهنمون حل میکنیم؟این سوال رو چند وقت پیش یه نفر تو ذهنم انداخنت، میگفت:ت…
نویسنده کوچک·۱ سال پیشدنیای چشمچند سال پیش یکی از دوستانم بر حسب اتفاق گفت بیا یه عکس از چشمات بگیرم . اون عکس شروعی شد برای من تا یکم پویا و فعال بشم این همون عکس بود ی…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشجنس مذکرسلام خدمت همه دوستان ویرگولی عزیز.بعد از یه مدت غیبت دوباره اومدم ?ویرگول اگر حضور و غیاب داشت قطعا من رو همون اول حذف میکرد.?خب بریم سر…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشمن؟در تلاطم زندگیدرمیان تفکرات در کنج دور خاطرات در فراز ونشیب زماندرست درمیانه شلوغیجایی است برای نشستن و تفکر کردن که کیستی؟چرا موجودیت داری…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشزعفرانگل زعفراندرست در میانه پاییز، وقتی که همه درختان از برگ برهنه شدند، بوی از تازگی به مشمام نمیرسد، جوانه میزند، وبا رنگ بنفش امید به همه…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشماهمه ما ماندهایم درمیان تضادی آشکار ،در میان دوست داشتن های پنهان مشترک، در میان ذهن های درحال جستجو، در تفکری مشغول ودر خواستههای هماهنگ…
نویسنده کوچک·۲ سال پیشآتش غروبدر باغ که ماندگار میشدیم، بعد از غروب آفتاب پدرم همیشه آتش روشن میکرد.نمیدانم حکمت این کار چه بود؟در عزای رفتن خورشید آتش روشن میکرد یا…