بعد از 6 سال فارغالتحصیلی، امروز دوباره یه سر رفتم دانشگاه. آخ چه روزگاری بود ایام دانشجویی! یادش بخیر. خیلی نوستالژیک بود. راستشو بخواین دلم برای اون روزها تنگ شد، درس و کویئز و امتحان و دوستان و رفقاء و خیلی خاطرات خوش دیگر. اما حیف که نمیشود جلوی زمان را گرفت، خیلی زود گذشت، اما گذشتنش به کنار، میخواستم یه نکته براتون بگم!
وارد محیط دانشگاه شدم، سری به ساختمان اداری و بعد از آن به دانشکده فنی زدم، هنوز کلاس بچهها تمام نشده و چندهفتهای به امتحانات باقی است، الان هم که تو کتابخانه نشستم، چهارپنج نفری دارن مطالعه میکنن! ولی یک چیزی هنوز جاش خالیه! منی که 6 سال از دانشگاه دور بودم و تمام کمبودهای زمان خودم رو یادمه، حالا انتظار داشتم محیط دانشگاه تغییر کرده باشه و اساتید و مدیران عزیزتر از جان فکری به حال این دانشجویان بدبخت فلکزده کرده باشند.
آخر دانشجو وقتی دانشجو است اصلاً فکرش کار نمیکند و تابع سیستم به دردنخور دانشگاه است، هر چه آنها بگویند او هم پیروی میکند. راستش انتظار داشتم مکانهایی و دفاتری توی محیط دانشگاه تأسیس شده باشد جهت کار تیمی و مهارتآموزی!!!
حقیقتاً خودم برای این مهم بلند شدم و بعد 6 سال دوباره آمدم دانشگاه! با دفتر ارتباط با صنعت صحبت کردم که یک دفترکاری ازشون بگیرم و قرار شد برای اسفندماه که یک طرح به نام (ایده شو!) شرکت کنم، که متأسفانه بیماری کرونا شروع شد و تاحالا که مردادماه هست فعلا کاری انجام نشد. به امید روزی که بتوانیم از استعداد دانشآموزان و دانشجویان عزیز به بهترین نحو استفاده کنیم. تاریخ:دوشنبه 2/10/1398