میم الف میم
میم الف میم
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

معترض(دلنوشته)

دوباره داشت نگاهم میکرد از رو نگاهش میشد حرف هاش رو خوند ازم ناراضی بود و ازم میخواست اونی باشم که باید میبودم اون آدمی که تا وقت گیر میاورد تمرین میکرد و برای اهدافش می جنگید و برای رویا و هدفش ارزش قائل بود.ولی مثل اینکه اهدافش و رویاش در قل و زنجیر اهداف تحمیلی قرار دارن که خانواده بهش تحمیل کرده....

-برو دکتر شو این چیزها پول نداره!

-مگه بچه شدی میخوای تو کار انیمیشن باشی درستو بخون تا یه پخی بشی.

_انقدر تنبلی نکن بخون یه سالو پزشکی بیاری فلانی رو دیدی رتبه اش چقدر خوب شد.

بهش گفتم ازم چه انتظاری داری میخوای چیکار کنم ناامید نشم تلاش کنم برای چی وقتی که نه میدونم نه میتونم کاری بکنم میدونی چیه اونایی که تونستن به خواسته هاشون برسن یه مشت بچه پولدار و مایه دارن.

تا اینارو گفتم روش رو به نشانه تاسف اونور کرد و گفت:خب هموناهم بالاخره شروع کردن و موفق شدن و عده ای هم نشدن ولی اونا حداقل تلاش کردن و نشد اما تو چی فقط بلدی قر بزنی که نه نمیشه نه نمیتونم.

و در اخر گفت:بدون که تو باید شروع کنی مسابقه رو تا انتظار برنده شدن داشته باشی.


میدونم بد نوشتم ببخشید فقط یه تخیله دلی بود:)

میم.الف.میم

بچهتلاششروع
پسری با افکاری عجیب و در تلاش برای بهتر بودن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید