یه دوره اولویت با انسانیت بود و "جان" مهمتر از "لباس زیبا" بود ولی آیا هنوزم داستان همینه؟
آیا مایی که جان رو از تن، و باطن رو از ظاهر مهمتر میدونیم یا حداقل برای هردوشون به یک اندازه ارزش قائلیم، در جهتِ چیزی که ادعاش رو داریم حرکت میکنیم؟
بهرهوری (Efficiency) چیست؟
بهرهوری یعنی هر چی بیشتر بتونی زمانت رو به پول تبدیل کنی.
تو جریانِ بهرهوری زمانی که خوب سپری شده، زمانیه که پول توی اون به دست اومده باشه. (کمتر کار کن، سلست هدلی)
بهرهوری دو تا قاعدۀ کمی و قابل اندازهگیری داره: زمان و پول.
انسان بهرهور کیست؟
حالا انسان بهرهور با این تفاسیر کسیه که مدام در حال تلاشه تا زمانش رو به پول بیشتری تبدیل کنه.
اگر آقای الف به ازای هر ساعت کار 1 تومن دربیاره و آقای ب 2 تومن، آقای ب از آقای الف بهرهورتره و ارزش بیشتری داره.
به این صورت تو فرهنگ یا بهتره بگیم دینِ بهرهوری، ما انسانها رو به دو دسته تقسیم میکنیم و یه طیف بینشون ایجاد میکنیم.
هر چی نسبت میزان پولی که به دست میاد به زمانی که صرف میشه بیشتر باشه شخص بهرهورتر و مقربتره.
تقابل انسانِ بهرهور و انسانِ انسانتر
تو این شرایط که تقریباً به کل زندگی تمام افراد نفوذ کرده - چون بازار به تمام جنبههای زندگیِ آدما سرایت کرده - مسئله، تقابلِ بین کیفیت و کمیته.
مثل تمام نظامهای ارزشیِ دیگۀ بازار که روی اعداد و کمیت متمرکزه، "انسان" هم داره بر اساس معیارهای کمی ارزشگذاری میشه. و ما هم بدونِ اینکه حواسمون باشه درگیرِ این سیستمِ ارزشگذاری هستیم.
انسانِ بهرهور خیلی راحت با مترِ عدد قابل اندازهگیری و دستهبندیه، ولی آیا انسانِ خوب یا انسانِ همدل هم به همین صورته؟ آیا چون همدلی یا خوبی قابل ادراکِ حسی نیست، وجود نداره و الکیه؟
ما با هر دین و مذهب و طرز فکری، چه بخوایم چه نخوایم درگیرِ این تقابلیم. تقابل بین اونچه دیده و لمس میشه با چیزی که با حواس قابل ادراک نیست. تقابل بین ماده و فراماده، تقابل بین ظاهر و باطن.
و ما تو این ماجرا چون کمیت رو جلویِ چشممون میبینیم و میتونیم به بقیه هم نشون بدیم، اون رو عینی و حقیقی و مابقیِ ارزشها رو خیالی و در مواردی "شاید باشه، شاید نباشه" فرض میکنیم.
مسئلۀ انسانیت
این داستان باعث شده مسابقهای بین آدما بر اساسِ یه متر و معیار مشخص شکل بگیره. "مسابقۀ بهرهوری".
این مسابقه اون قدر جدی شده که اگه کسی بهرهوریش پایین باشه جدای از شرایط اقتصادی، تو اکثر موارد دچار عذاب وجدان میشه. درست مثل زمانی که یه فرد "گناه" کرده باشه.
یعین اگر من الان به ازای هر ساعت کار 2 تومن دربیارم و یه مقدار زمانم رو صرف مطالعۀ چیزایی بکنم که باعث بشه انسانِ بهتری بشم اما به ازای هر ساعت دیگه پولی درنیارم، دچار احساس گناه و نیازمند به توبه میشم!
باید در اسرع وقت توبه کنم و دیگه اون کاری که باعث شده زمانم به پول تبدیل نشه رو تکرار نکنم.
میدونی چرا ناخواسته بهرهورتر شدن از انسان شدن برات مهمتره؟ چون بهت نزدیکتره. البته درستش اینه که: چون به این نزدیکی و از اون دور. چون همیشه برای ما آدما نتایج کوتاهمدت قابلِ درکتره تا برنامهریزیِ بلندمدت.
و به این صورت اصلاً فرقی نمیکنه شما جامعهت دموکراتیک باشه، اسلامی باشه، سکولار باشه... انسان همه جا زیرِ پرچم یک دینِ جدید و به دنبالِ ارزشهای مشخص و واضحِ این آیین جدید در تلاشه.
این دین که انسانِ بهرهور توش از انسانِ غیرِ بهرهور ارزشمندتره، رفته رفته باعث خالی شدنِ انسانها و جامعه از ارزشهای اصیل انسانی میشه.
به زبون ساده اگه آقای الف به ازای هر ساعت بتونه 5 تومن دربیاره و متعصب و بیسواد باشه؛ و آقای ب به ازای هر ساعت 1 تومن دربیاره و خوشرو و باسواد و بافرهنگ باشه، آقای الف از آقای ب ارزشمندتره و الگوی جامعهس.
جالب اینجاست آدمایی که با مثالِ بالا مخالفن هم، ناخواسته دارن تو همین زمین بازی میکنن.
شاید یکی از دلایلش اینه که اون یکی زمینِ بازی از بین رفته و دیگه وجود نداره. یه زمینِ بازی و یک راه و روش (دین) برای بازی!