یِ باگ تو ذهنیت اکثر آدما کشف کردم. نمی.دونم قبلا کسی راجع بهش حرف زده یا نه.
ماجرا سرِ اینه که چرا انتظار داریم عادتهای بدی که سالها طول کشیده تا تو وجودمون نهادینه بشه، یِ شبه درست بشه.
من عادت دارم هر روز وقتی ساعتم زنگ میزنه ۱۰ دقیقه بعدش بیدار بشم. یِ رفتار خیلی ساده. فقط ده دقیقه بیشتر میلولم تو رختخوابم.
الان ۴۰ سالمه و تا جایی که یادم میاد، همیشه همین کارو انجام میدادم.
دیروز یِ آدمی که خیلی موفقه و خیلی قبولش دارم بهم گفت: اونایی که تو تختشون میلولن، هیچوقت موفق نمیشن. من همونجا تصمیم گرفتم این رفتارو درست کنم.
کاری که اینجا تقریبا همهی آدما میکنن اینه که بهشدت پرانگیزه میشن و مصمم برای تغییر رفتار.
شب، با انگیزه و مثل یِ مبارز میخوابم و صبح با اولین زنگ پا میشم، میپرم بیرون از رختخوابم. خیلی عالیه. من موفق شدم!
در طول روز مجبور میشم هزارتا کار جورواجور انجام بدم و شب از خستگی میفتم و میخوابم. صبح کلا خواب میمونم!
فردا دوباره مصمم و مبارز میرم سر کار و با هوشیاری میخوابم و صبح با اولین زنگ که نه، ولی با دومی پا میشم. عالیه.
میرم سر کار و وقتی برمیگردم تو ترافیک گیر میکنم و حسابی کلافه میشم. انقد ذهنم شلوغ شده که اصلا یادم رفته چه برنامهای داشتم. یهو یِ دوستی زنگ میزنه که میای شام بریم بیرون؟ و من میرم بیرون و درست سر میز شام یادم میفته که وای، من باید سر وقت میخوابیدم که بتونم بیدار بشم.
خلاصه در طول فقط چند روز، انقدر فراز و فرود پیش میاد که کلا تغییر این رفتار میشه یِ آرزو که همیشه تا آخر عمر با "نتونستم"، "نمیشه" یا "اینکار خیلی سخته" ازش یاد میکنم.
خب حالا که چی؟ چیکار کنیم؟
یِ چیزی که توی این مدلِ برخورد خیلی همهگیره، عدم توجه به بلندمدت بودنِ پروسهی تغییره.
من میخوام فلان کارو کنم. آفرین، ولی تا کی؟ فقط چند روز یا تا آخر عمرت؟
اینجا کوته بینی میشه آفت. تو این مواقع، لحظهای به این فکر نمیکنیم که این ماجرا برای محقق شدنش نیاز به حداقل یک سال یا پنج سال زمان داره.
پرانرژی و باانگیزه، درگیر مبارزهی کاذبی میشیم که بهطور کلی یادمون میره باید با برنامهی بلندمدت بجنگیم نه هارتانپورتان.
مسئلهی خیلی خیلی جالب اینه که خیلی راحت کارای اشتباه و ریز رو سالیانی تکرار میکنیم بدون اینکه برامون سخت باشه، اما برای انجام کارای ریز و درست زجر میکشیم. واقعا مشکل کجاست؟
چیزی که واضحه اینه که امکان نداره شما آدم درستدرمونی رو پیدا کنید که به برنامهای، بلندمدت عمل نکرده باشه.
وجه اشتراک تمام آدمای موفق، داشتن برنامهی بلندمدته.
راجع به این مثالی که زدیم: اگه بخوام بلند نگاه کنم و صبحها نَلولم تو جام. برای یکسال دیگه برنامه میچینم که مثلا سال دیگه اینموقع، بهجایی رسیده باشم که هیچ شبی یادم نرفته باشه باید درست بیدار بشم.
سال بعدش اگه بتونم ماهی ۳ بار اینکارو درست انجام بدم و این ثابت بشه، یِ دستاورد بزرگه و به همین ترتیب خیلی آهسته ولی پیوسته میرم جلو تا شاید تو سال چهارم برسم به جایی که انتظار دارم.
هر کی بتونه دورتر رو ببینه و برای اون موقعیت برنامهریزی و عمل کنه، تو بلندمدت موفقتره.
یکی تا 1 ماه دیگه رو میبینه. یکی 1 سال، یکی 10 سال، یکی تا مرگش رو و یکی بعد از مرگش رو. اینجا باید بگیم #ضیقی_نباش. ضیق نداشته باش. چه تو دیدگاهت، چه تو عملت.
بهنظرت چرا انتظار داریم رفتارهایی که دههها تکرار کردیم، توی یِ مدت کوتاه تغییر کنه؟