پادنوشت‌ها و ضدّیادداشت‌ها
پادنوشت‌ها و ضدّیادداشت‌ها
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

امید مُرده است، زنده‌باد امید!

«بحران» احتمالاً بهترین واژه برای توصیف وضعیت دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم، دنیایی با آینده‌ای نامعلوم که همین حالا هم باید با بسیاری از بحران‌هاش دست و پنجه نرم کنیم و بی‌شک بحران‌های نوظهور بسیاری نیز در آینده پدیدار می‌شوند: بحران‌هایی مربوط به اخلاق، محیط زیست، آب و گرم شدن زمین، سیاست، بنیادگرایی، آزادی و عدالت، خشونت، مهاجرت و پناهجویان، جنگ، حقوق کودکان و زنان و اقلیت و در مجموع حقوق بشر، گونه‌های رو به انقراض حیوانات و...

دنیای تیره، دنیای تار!

سر که بچرخانیم در هر گوشه‌ای زخمی چرکین را می‌توانیم ببینیم و خبرها هم که بسیارند از جنون افسارگسیخته‌ی دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، دنیایی که دیوانه‌وار رو به تباهی دارد. دنیایی پر از دروغ و نیرنگ و بی‌اخلاقی و فساد و خشونت و همه‌ی رذایلی که می‌توان تصور کرد که از عهده‌ی نژاد بشر، برآمدنی است و گاهی حتا تصور هم نمی‌توان کرد که این یکی شدنی باشد اما گویا هر رذیلت ناممکنی هم می‌تواند ممکن شود در جهان بشری و هیچ نباید غافلگیر شد.

القصه به گمانم تصویر پیش‌روی ما از دنیای امروز و فردا، بس بسیار تیره و تار است و سرشار از اندوه و نابسامانی و داستانی است پُر آب چشم. بی‌خود هم نباید خوش‌بین بود و چشم امید داشت که دنیا جای بهتری برای زندگی خواهد شد. این خوش‌بینی منفعلانه و این امید واهی چاره‌ی بهبود نابسامانی این دنیای دیوانه نیست.

بدبین باشیم و امیدوار!

شاید بهتر آن باشد که به خوش‌بینی، بدبین باشیم و به بدبینی، خوش‌بین و بپذیریم که چاره‌ی کار، بدبینی است و امیدی واقعی و واقع‌بینانه که از سرچشمه‌ی بدبینی‌مان آب می‌نوشد. یعنی وضعیتی وجودی که در آن بدبینی به آینده و به ذات و سرشت انسانی که می‌تواند فراتر از هر مرز قابل تصوری، خودخواه و مغرور و ظالم و قاتل جسم و جان دیگری باشد، نیروی محرکه‌ی کنش و سرمنشأ امیدی واقعی است که منجر به کوشش مداوم برای یافتن روزن‌هایی است که شاید خروج از سیاهی و تباهی را ممکن کنند و اندکی از رنج یکایک آدم‌های این دنیا و تیرگی امروز و فرداهای دنیایی که در آن سر می‌کنیم را بکاهند.

امید یا امید: مسأله این است!

ما امروز مواجه با دو انتخابیم: امید یا امید!

بپذیریم که امید مُرده است، امید منفعلانه‌ای که برآمده از خوش‌بینی به ذات انسانی است. این جنازه را باید به خاک و آب و آتش سپرد.

با این همه اما باز کو چاره‌ای جز امید. امید مرده است اما زنده باد امید، امید واقع‌بینانه‌ی کنش‌مندی که از سرچشمه بدبینی سیراب می‌شود و ناشی از این آگاهی است که کوشش و تمرکز بر بسیار کوچک‌های مداوم و متعهد بودن به عمل در یکایک لحظات حیات، قطعاً ارجح‌ است بر «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.». با این استمرار و مداومت امیدوارانه در عمل برای کاستن رنج‌ها و تیرگی‌ها و یافتن راهی به رهایی، شاید و فقط شاید روزی عاقبت خبری خوش خلق شود.

امیدآیندهکیفیت زندگیخوش‌بینیبدبینی
محمد نجفی هستم و هنوز فکر می‌کنم کوچگر همواره حسّ کوچگری‌اش را حفظ می‌کند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید