«بحران» احتمالاً بهترین واژه برای توصیف وضعیت دنیایی است که در آن زندگی میکنیم، دنیایی با آیندهای نامعلوم که همین حالا هم باید با بسیاری از بحرانهاش دست و پنجه نرم کنیم و بیشک بحرانهای نوظهور بسیاری نیز در آینده پدیدار میشوند: بحرانهایی مربوط به اخلاق، محیط زیست، آب و گرم شدن زمین، سیاست، بنیادگرایی، آزادی و عدالت، خشونت، مهاجرت و پناهجویان، جنگ، حقوق کودکان و زنان و اقلیت و در مجموع حقوق بشر، گونههای رو به انقراض حیوانات و...
دنیای تیره، دنیای تار!
سر که بچرخانیم در هر گوشهای زخمی چرکین را میتوانیم ببینیم و خبرها هم که بسیارند از جنون افسارگسیختهی دنیایی که در آن زندگی میکنیم، دنیایی که دیوانهوار رو به تباهی دارد. دنیایی پر از دروغ و نیرنگ و بیاخلاقی و فساد و خشونت و همهی رذایلی که میتوان تصور کرد که از عهدهی نژاد بشر، برآمدنی است و گاهی حتا تصور هم نمیتوان کرد که این یکی شدنی باشد اما گویا هر رذیلت ناممکنی هم میتواند ممکن شود در جهان بشری و هیچ نباید غافلگیر شد.
القصه به گمانم تصویر پیشروی ما از دنیای امروز و فردا، بس بسیار تیره و تار است و سرشار از اندوه و نابسامانی و داستانی است پُر آب چشم. بیخود هم نباید خوشبین بود و چشم امید داشت که دنیا جای بهتری برای زندگی خواهد شد. این خوشبینی منفعلانه و این امید واهی چارهی بهبود نابسامانی این دنیای دیوانه نیست.
بدبین باشیم و امیدوار!
شاید بهتر آن باشد که به خوشبینی، بدبین باشیم و به بدبینی، خوشبین و بپذیریم که چارهی کار، بدبینی است و امیدی واقعی و واقعبینانه که از سرچشمهی بدبینیمان آب مینوشد. یعنی وضعیتی وجودی که در آن بدبینی به آینده و به ذات و سرشت انسانی که میتواند فراتر از هر مرز قابل تصوری، خودخواه و مغرور و ظالم و قاتل جسم و جان دیگری باشد، نیروی محرکهی کنش و سرمنشأ امیدی واقعی است که منجر به کوشش مداوم برای یافتن روزنهایی است که شاید خروج از سیاهی و تباهی را ممکن کنند و اندکی از رنج یکایک آدمهای این دنیا و تیرگی امروز و فرداهای دنیایی که در آن سر میکنیم را بکاهند.
امید یا امید: مسأله این است!
ما امروز مواجه با دو انتخابیم: امید یا امید!
بپذیریم که امید مُرده است، امید منفعلانهای که برآمده از خوشبینی به ذات انسانی است. این جنازه را باید به خاک و آب و آتش سپرد.
با این همه اما باز کو چارهای جز امید. امید مرده است اما زنده باد امید، امید واقعبینانهی کنشمندی که از سرچشمه بدبینی سیراب میشود و ناشی از این آگاهی است که کوشش و تمرکز بر بسیار کوچکهای مداوم و متعهد بودن به عمل در یکایک لحظات حیات، قطعاً ارجح است بر «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.». با این استمرار و مداومت امیدوارانه در عمل برای کاستن رنجها و تیرگیها و یافتن راهی به رهایی، شاید و فقط شاید روزی عاقبت خبری خوش خلق شود.