اگر چه احتمالش خیلی زیاده که در آینده نه چندان دور بسیاری از معضلات فعلی به نحو غافلگیرکنندهای حل بشند اما با وجود این احتمال، باز دلیل نمیشه که ما در قبال جهانی که در اون زندگی میکنیم، خودمون رو مسئول ندونیم؛ یا در قبال زمین؛ یا در قبال بحرانهای محیط زیستی یا وضعیت زندگی حیوانات؛ یا در قبال حقوق زنان و خشونت علیه کودکان یا اقلیتها؛ یا در قبال حقوق شهروندی و حال و روز یک یک مردمانی که در گوشه گوشهی جهان میزیند.
این احساس مسئولیت اما لزوماً نیازی به کارهای عجیب و غریب و ایثار همه چیزمون نداره. در واقع اصولاً دنیا بیش و پیش از هر چیز به آدمهایی نیاز داره که نخست قدرت اقدامات ریز رو دریافته باشند و همون اقدامات ریز رو با جدیت، هر روز و هر ساعت و هر لحظه دنبال کنند. یعنی فقط فکر نکنند یا حرف نزنند، بلکه کاری کنند، کاری کوچیک اما مستمر.
یکی از این موضوعات مهم هم سبک زندگی مصرفگرای پر از ریخت و پاش و تمایل شدید به خریدن چیزهای زیاد و ارضای خودمون با لذت داشتن چیزهاییه که بیشتر از اینکه بهشون نیاز داشته باشیم، به دلایل دیگهایاند مثل لذتی آنی یا چشم و همچشمی یا تأثیرپذیری از تبلیغات یا ترفندهای فروشندگان یا زرق و برق جهان مصرفگرایان یا وادادن به جریان مُد ناپایدار.
بنابراین گاهی فکر کردن به همین سؤالات یا موضوعات که به زعم مصرفگرایان و لذتجویان محض، چیپ و پیش پاافتاده یا ضایعاند، بسیار مهم و ارزشمنده.
گاهی خوبه از خودمون بپرسیم چند تا تیشرت داریم و آیا باز نیاز داریم تیشرت بخریم؟ یا یه لباس نو؟ یا هر چیز دیگهای؟ در گام اول مهم نیست بخریم یا نخریم. مهمتر اینه که نخست کمی فکر کنیم و از خودمون بپرسیم آیا واقعاً بهش نیاز داریم یا بهمون قبولوندند که بهش نیاز داریم؟ و آیا در طولانیمدت با خریدن و داشتن فلان چیز، خودمون خوشحالتر خواهیم بود و آسیب کمتری میزنیم به جهان آیندهای که باقی عمرمون رو قراره توش سپری کنیم؟ یا کلاً مدام داره کلاه میره سرمون؟
پینوشت:
این تابلو روی دیوار یه بیمارستان دیدم. کلاً هم بیمارستان و قبرستان دو جای خوب برای تأملات نابهنگاماند.