دختࢪ‌ماھ
دختࢪ‌ماھ
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

امان از بی شوهری


نوشته خیلی خیلی کوتاه من ، این نوشته یه قضیه جالب داره بخونید و اگه خواستید بدونید بگید تا تعریف کنم



من در کوچه های تاریک و تنگ محله مان گم شده ام ، گم شده ام در بند این محله ، و به امید آزاد شدن از این بند چشم انتظار ، و به امید آزاد شدن از این خانه و محله چشم انتظارم ، و این چشم انتظاری طاقتم را طاق کرده است ، فقط یک کسی را میخواهم که مرا از این بند آزاد سازد ، مهم نیست آن فرد که باشد ، نمی‌خواهم شاهزاده سوار بر اسب سفید بیاید و مرا از این بند آزاد کند ، هر کسی که می‌آید اهمیتی ندارد ، همین که من از این محله و خانه و به اصلاح بند آزاد شوم کافی است .
چیز زیادی نمیخواهم ، اصلا هیچ چیز نمیخواهم ، فقط بیاید و مرا ببر کفایت میکند ، اگر در نزدند و در را هم شکستند و امدند شکایتی ندارم ، چون فقط امدند و میخواهند مرا ببرند .
اما چه خیال های مزخرفی در سر می‌پرورانم ، حتی خیالش هم قشنگ است ، تصور آزادی زیباست .
دیگر خسته شدم ، دیگر از این اتاق تاریک و نمور خسته شدم ، دیگر از اینکه یک گوشه بنشینم و زانوی غم بغل بگیرم خسته شدم ، دیگر از اینکه منتظر باشم یکی بیاید و مرا از این بند رها سازد خسته شدم ، دیگر از انتظار خسته شدم ، از همه چیز و همه کس خسته شدم ....
در اتاقی که سکوتش مانند گرگ بر سر و سینه ام چنگ میزند و بوی نم اش مانند طناب داری بر گردنم فشار وارد میکند و خفه ام میکند مانده ام و پوسیده ام .
فکر و خیال مانند کنه بر مغزم چسبیده اند و رها ام نمی‌کنند ، کلی چرا یه دفعه بر ذهنم هجوم می‌آورند و سر دردم را شدید تر میکند ، با خودم فکر میکنم که چرا هنوز اینجا مانده ام ، چرا هنوز منتظر کسی هستم که کلا از این گورستان در بیاورد ، انگاری کسی قصد ندارد درب این خانه را بزند و مرا از این منجلاب و باطلاقی که تا سر درونش فرو رفته ام دربیاورد ، میخواهند خفه شم .

فقط اینو بگم که من از گذاشتن چنین متنی قصدم توهین یا تیکه یا هر چیز بدی دیگه ای به کسی نیست و یه دفعه ای تصمیم گرفتم با یه کسی چنین کاری رو انجام بدیم که قضیه داره و بیاید توی کامنتا اگه پرسیدید میگم ، خلاصه که قصدم ناراحت کردن کسی نیست و به قول معروف بدون مخاطب هست


کوتاه نوشتهتوهین تیکهقصدم توهینقصدم ناراحت
هنگام ثمر دادنمان بود،خزان شد!🌿 @ghalamkhaste
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید