دختࢪماھ·۳ ماه پیشعشق در روستا#پارت_نهماهانی زیر لب زمزمه کردم و شیشه رو بدون نگرانی دادم پایین ، سرم رو به سمت بالا برگردوندم و گفتم : ممنون که آمدید ، ماشین آوردید ؟!…
دختࢪماھ·۴ ماه پیشولی قولش نهمیدونیدضربالمثل؛ ‹سرشبرهقولشنمیره›ازکجااومده؟ رویدستش"پسرش"رفتولیقولشنه . . نیزههاتا"جگرش"رفتولیقولشنه . . شیرمردیکهدرآن…
دختࢪماھ·۴ ماه پیشعشق در روستا#پارت_هشتمگوشی رو انداختم رو صندلی شاگرد و از کیفم قرص قلبم رو برداشتم . آبی در دسترسم نبود و درد قلبم هی بد تر و بد تر میشد ، پس قرص رو هم…
دختࢪماھ·۴ ماه پیشعشق در روستایه سوال دارم ازتون که توی کامنتا بگید آره یا نه . به نظرتون پادکست های رمانی که مینویسم رو براتون ضبط کنم و بزارم ؟!
دختࢪماھ·۴ ماه پیشپس رفتم .موندنبهپایِتوفایدهنداشت،رفتم!!!دیدیچهخوبترککردنتوبلدم(((:دلممیخواستبمونما،دلممیخواستدوستداشتهباشم...امانفهمیدی!میخوامازدور…
دختࢪماھ·۴ ماه پیشعاشقت شدم ...روز اولی که باهات آشنا شدم، عاشق زیباییت شدم و بعدش به این پی بردم که روحت حتی از ظاهرت هم زیباتره.عاشق چشمهات شدم و بعد دنیای رنگ و وارن…
دختࢪماھ·۴ ماه پیشقول داده بودقول داده بود بمآندقول داده بود بیآید قول داده بود دستانم را بگیرد مرآ در آغوش بکشد.قول داده بود قدم به قدم کنارم راه بیاید قول داده بود خیا…
دختࢪماھ·۵ ماه پیشمیبینی ؟!آنقدر نامت را میخوانمتا بند بند دلتدر لالایی چشمانم...به خواب رودآنقدر دلت را مینویسمتا واژگان آبی احساستزمزمه ی دلم را فریاد زنند...آنقدر…
دختࢪماھ·۵ ماه پیشگریه کن درباریمن ضرر کردم و تو معتمد بازاریبار ما را نخریدند…تو برمیداری؟!مثل طفلی که زمین خورده دویدم سویتآمدم گریه کنم، حوصله ام را داری؟داغ یک بوسه دو…
دختࢪماھ·۵ ماه پیشغم ...روی صندلی چوبی گوشه پارک نشسته بوددستانش تیک داشت ، پاهایش دستانش را همراهی میکرد ، گویی صدایش را درون سرازیری ناهموار جاده انداخته بودند…