باور غیرمنطقی انتظار تایید بقیه:
شما بر این باورید که نیاز به پشتیبانی وتایید آدمایی دارین که اونا رو می شناسین و یا اونا به اونا علاقه دارین. این باور می تونه به دلایل زیادی واسه فرد مشکلاتی ایجاد کنه. مثلا درخواست تایید بقیه دلیل می شه که فرد خود رو ب خاطر این که می تونه این تایید رو به دست آورد ناراحت و نگران کنه. اگه این تایید رو به دست آورد اون وقت نگران اون هستش که نکنه اونو از دست بده. نگرانی کامل در مورد تایید و تصویب بقیه روی تصمیم و کارکرد فرد در مورد زندگیش اثر میذاره.اینکه خواهان تایید از طرف همه افراد باشیم هدفی تحقق نایافتنیه، چون هر کاری رو که فرد انجام میده ممکنه بعضی از مردم اونو تایید، گروهی اونو رد و تعداد خیلی از اون مردم نسبت به اون بی خیال نسبت به موضوع باشن.
پس اگه فرد به زندگی خود ادامه دهد و زندگی رو برابر با علایق و آرزوهای خود اداره کنه مردم هم ایشون رو تایید و پشتیبانی می کنن و اونو دوست دارن. هرچند ممکنه همون کسائی نباشن که الان خواهان تایید از طرف اوناس. تایید شدن از طرف بقیه بسیار خوب و عالیست ولی اجباری نیس. ما می تونیم تموم تلاش خور رو روی خود پذیری معطوف کنیم. از اونجایی که در مورد خودپذیری نمیشه قضاوت کرد و غیرقابل داوریه، پس اگه فرضا هم نتونیم آنطور که می خوایم عمل کنیم با این وجود هنوزم نباید آزمایش منفی از خود داشته باشیم و خود رو رانده کنیم. با دیدگاه خودپذیری احتمال دقیق شدن و فوکوس کردن بر اصلاح رفتارمون بیشتر هستش. در حالی که فرد با راندن خود احتمال اینکه به اصلاح رفتار بپردازه کمتر هستش.(وودز ؛1993؛ به نقل از حقانی پور،1382)
انتظار زیادتر از اندازه از خود:
باور فرد اینه که باید فردی موفق باشه و بتونه به اهداف خود برسه و در هر کاری که می تونه انجام دهد صلاحیت لازم رو داشته باشه. در واقع داوری این فرد با این باور، در مورد لیاقت هاش براساس انجام موفقیت امیز کاراش باشه. عواقب این نوع تفکر واسه آدم بسیار جدیه و به طور مثال، فردی با این نوع باور غیرمنطقی، بعد از هر شکست احساس می کنه که قرد شایسته ای نیس، حتی ممکنه به این فکر کنه که شایسته زندگی کردن هم نیس. علاوه بر این، وقتی شخص تمایل داره تا یه مدت کارای جور واجور رو به صورت موفقیت آمیز انجام دهد از نظر جسمی فشارهایی بر اون وارد می شه که ممکنه به مریضیایی مثل زخم معده، سردرد، فشار خون یا ناراحتیای قلبی گرفتار شه.
در عین حال به نظر می رسه این نوع تفکر، آزادی و انتخاب فرد رو واسه سرگرمی و تفریح محدود می کنه، چون که فرد به خاطر احتمال شکست در کارا از تلاش واسه هر کار جدید صرف نظر می کندو به نظر می رسه واسه کنار گذاشتن این نوع باور غیرمنطقی باید نکات زیر توجه شه:
اول اینکه باید خود رو بدون هیچ قید و شرطی پذیرا باشیم و از قضاوت مطلق درباره خود دست ورداریم و فقط در صورتی رفتار خودمون رو قضاوت کنیم که احتیاجی به این رابطه حس کنیم و به دنبال این قضاوت هم اگه رفتار رفتار نامطلوبی داریم اونو اصلاح کنیم. چون که آدم فقط با انجام کار خوب فرد خوبی به حساب نمیاد و با انجام کار بد فرد بدی به حساب نمیاد.
دوم اینکه این سوال رو از خود سوال کنیم که به چه دلیل باید در هرکاری که بردوش می گیریم فردی موفق و لایق باشیم و به اهداف خودبرسیم، اگه جواب ما این باشه که وگرنه احساس ناامیدی و پوچی می کنم بهتره به نکته بالا برگردیم که باید خود رو در هر شرایطی بدون قید وشرط پذیرا باشیم. در عین حال اگه هیچ دلیلی واسه خوب انجام دادن همه کارا نمی ببینن تلاش کنین این تمایل مطلق به انجام دادن همه کارا رو به یه میل، اولویت و ترجیح تبدیل کنین( وودز،1990؛ به نقل از حقانی پور،1386)
2-7-3- باورهای غیرمنطقی سرزنش کردن خود:
این باور بر این مبنیه که مردم از جمله خود فرد به خاطر اشتباهات و خطاهای جورواجور سزاوار سرزنش و تنبیه هستن. در واقع تنبیه فرد و بقیه به خاطر اعمال نادرست لازمه این باوره. پس فردی که باور غیر منطقی سرزنش کردن خود رو داره و همیشه نسبت به خود و بقیه به خاطر انجام کوچیکترین عمل اشتباه و نادرستی احساس خشم کرده و حتی در مورد خودش هم احساس گناه و افسردگی می شه. بی توجهی به این موضوع که آدم موجودی جایزالخطاست و آدما موجوداتی ناکامل و فناپذیر هستن که به صورت ذاتی تمایل دارن که خطا و اشتباه کنن. تفکر غیر منطقی سرزنش کردن خود باعث می شه ه افراد نتونن اشتباهات خودرا اصلاح کنن، چون که از نظر اونا این اشتباهات انجام شده گذشته ان.( وودر،1990؛ به نقل از حقانی پور،1386).
2-7-4- باور غیرمنطقی عکس العمل به شکست:
شما بر این باورید وقتی کارا آنطوری که باید باشن، اما نیستن یا بسیار بد و ناخوشاینتد و حتی فاجعه آمیزه. پس وقتی امور درست انجام نمی گیره یا مردم بر خلاف چیزی که شما توقع دارین،رفتار کنن، احساس می کنین که جای ناراحتی و پریشون شدن هست. با اینجور اعتقادی شاید شما بیشتر وقتا ناراحت و پریشون میشین چون که در دنیای ناکامل زندگی می کنین. ماشینا به خاطر این فرسوده و از کار افتاده می شن که به وسیله مردم نه خیلی کامل به طور بدی ساخته شدن و حوادث جوی درست نیستن، هنگام تعطیلات باران می باره و چیزای دیگه ای به جز اینا..... مردم بیشتر آداب نزاکت رو رعایت نمی کنن، بی توجه ان، توهین می کنن، بی انصاف، خود خواه، نامهربان هستن.
بله با اینحال رفتارها بیشتر وقتا اوقات آدم دچار پریشونی می شه. پس هر چ زودتر بتونه دنیا و مردم رو پذیرا باشه کمتر دچار پریشونی می شه. کارا در راه نادرست قرار می گیرن و این خواسته مصرانه شما مبنی بر اینکه اشتباهات نباید پیش بیاد، نه به شما کمکی می کنه و نه در مقابله با مشکلاتی که به دلیل در هم شکسته شدن اشیا و یا رفتار نادرست مردم، با اونا روبه رو میشین به شما کمک می کنه. بدین معنی، این باور که امور باید متفاوت از چیزی که هستن باشن در اصلاح راهی ک کارا در اون طی می شن کمکی به شما نمی کنن. علاوه بر این یه فرد در واقع نمی تونه این باور رو توجیه کنه که امور وسایل نباید بدین روش که واقعا هستن باشن.
جدا از اینکه اونا تا چقدر ناخوشایند و ناراحت کننده به نظر می رسن، تلاش کنین واقعیت رو قبول کنین، اگه می خواین کارا رو در آینده بهتر کنین، ببینین می تونین نا امیدیا رو به عنوان مبارزاتی که بخشی از زندگی هستن قبول کنین. بهتره به ناامیدیا به عنوان مشکلاتی که خوبه حل شن نگاه کنین تا اینکه اونا رو به عنوان عللی واسه ناراحت کردن خودتون، پس باور غیرمنطقی رو نباید این جوری در نظر بگیرین.(وودز،1993؛ به نقل از معتمدین،1383).
2-7-5- باور غیرمنطقی بی مسئولیتی عاطفی:
فرد عقیده داره که کنترل کمی بر ناراحتیای هیجانی خود داره. تموم این ناراحتیا رو افراد دیگه یا حوادثی که در دنیا اتفاق می افته موجب می شن. اگه تنها بقیه تغییر کنن در نتیجه فرد احساس خوشی می کنه و تموم امور دیگه هم اصلاح می شه. نادرستی این باور رو میشه با در نظر گرفتن چیزی که یه ناراحتی به وجود می آورد نشون داد.
وقتی که دچار پریشونی هیجانی یا برانگیخته میشیم، تغییرات زیادی در بدن ما صورت میگیره. مثلا ضربان قلب مون زیاد می شه، روند گوارش کم میشه، رگای خونی دور و بر منقبض می گردن، مردمکای چشم گشاد می شن، فعالیت غدد عروقی زیاد می شه و سرعت تنفس بالا میره. اینجا ما تعداد کمی از این تغییرات رو نام بردیم. فکر می کنین این تغییرات وسیع و گسترده می تونن مستقیما به وسیله یه جمله توهین آمیز از طرف کس دیگه ای یا به موقع نیامدن شخص در ساعات ملاقات تعیین شده به وجود بیاد؟
اطلاعات علمی جدید مبنایی واسه پشتیبانی از این اظهارات به ما میده. اصل اصلی مغز مائه. مخصوصا ناحیه تفکر یا شناختی مغز. اگه افکارتون منطقی و پذیرای واقعیت باشن احتمال تحریک هیجانتان بیشتر می شه.
اگه رابطه بین مغز و بدنتون رو قبول کنین و درک کنین همین خود واسه کاهش ناراحتی هیجانی که که ممکنه دارا باشین اساسیه و راستی به نفع ما نیس که احساسات و رفتارمون رو کنترل کنیم؟ وگرنه ما چیزی جز قربانیان درمونده هیجان و رفتار کنترل نشده نخوایم بود و به همون نسبت درمونده بقیه(وودز،1993؛ به نقل از معتمدین،1383).
2-7-6- باور غیرمنطقی نگرانی زیاد همراه با اضطراب:
شما بر این باورید که اگه احتمال وقوع حادثه بد یا خطرناکی هست باید در مورد اون شدیدا دلواپس و نگران باشین و در مورد مکان اتفاق افتادن اون ناراحت بود. نه فقط شما بلکه خیلی از مردم فکر می کنن که باید همیشه ناراحت و خود رو نگران و دلواپس مشکلات و خطرات احتمالی کنن.
نگرانی و به هیجان آوردن در مورد اموری که ممکنه در راه نادرست قرار گیرند در واقع به جلوگیری کردن از همه بدبختیا کمک بسیاری می کنه. نگرانی و دلواپسی شدید در مورد خطری واقعی ممکنه شما رو از فکر کردن به طور رو در مورد چگونگی پیشگیری یا دفع اون دور یا مستأصل کنه و امکان داره توانایی شما رو واسه مقابله و شکست دادن اون اگه واقعا اتفاق می افته کم کنه. در خیلی از موارد نگرانی و دلواپسی در مورد امکان بدبختی ممکنه احتمال وقوع اونو زیاد کنه. مثلا نگرانی زیادتر از اندازه در مورد رانندگی ممکنه واقعا احتمال وقوع تصادف رو در اون زیاد کنه. وگرنه چه کاری می تونین انجام بدین؟
می تونین ارزش این ادعا رو درک کنین که ناراحتی هیچ کمکی نمی کنه، می تونین بیشتر فکر خود رو در این مورد به کار بگیرین که اگه مصیبتی اتفاق افتاد چه کاری باید انجام داد، چیجوری با اون مقابله کرد و بر اون پیروز شدین. یه طور خلاصه میشه گفت که این یه تصور غیر منطقیه، چون که ناراحتی و اضطراب زیاد 1- مانع ارزشیابی عینی حوادث خطرناک و ترس آور شه 2- اگه اتفاق بیفته مانع از مقابله منطقی با اون می شه 3- به ظهور خطر کمک می کنه 4- امکان وقوع اون زیادتر از اندازه افزلیش پیدا میکنه 5- در بیشتر موارد نمی تونه از وقوع حوادث غیرقابل پیش بینی جلوگیری کرد( شفیع آبادی و ناصری،1381).
2-7-7- باور غیرمنطقی دوری از مشکل:
شما بر این باورید که دوری از مشکلات خاص و از مسئولیتا شونِه خالی کردن خیلی آسون تر از روبرو شدن با اون هستش و عوضش در اول کارایی انجام می دیم که از دید روحی لذت بخش ترن.
این باورها می تونه آزاردهنده باشه، چون عقب انداختن تکالیف ناخوشایندی که با اون سرو کار دارین، موجب می شه که اونا اثر پایدارتری در ضمیر ناخودآگاه شما بر جای گذارد. انگار همیشه عقب انداختن امور ناخوشایند، آسون ترین راه باشه اما این احساس گمراه کننده فقط یه آرامش دهنده موقته و بعضی وقتا دوری از انجام کار یا تصمیم مشکل، لازمه تلاش بسار زیادی هستش. هر فرد می تونه وقت زیادی رو صرف کلنجار رفتن و تنبیه کردن خود بکنه و طرح و برنامه ای بریزه که خود رو درگیر کاری مشکل ولی بالقوه دارای مزد و جایزه نکنه. مثلا فرد می تونه همیشه با به تاخیر انداختن از شروع برنامه کنترل وزن یا برنامه کاهش مصرف سیگار خود رو رنج بده. رنجی که در بین این مدت تحمل می کنین به مراتب خیلی بیشتر از وقتیه که خود تکلیف رو انجام می دیم.
داشتن زندگی خالی از هرگونه مشکل و مسئولتی واسه ما بسیار فوق العاده س. فقط در زیر آفتاب دراز کشیدن و کاری نداشتن مورد پسند به نظر می رسه ولی تجربه حاصل از این روش زندگی و توجه به اینکه خوشی واقعی کجاس منتهی به این نتیجه می شه که مردم وقتی خوشحال زندگی می کنن که دارای هدفی هستن و واسه رسیدن به اون فعالانه در تلاش ان تا وقتی که هیچ کاری واسه انجام دادن نداشته باشن. زندگی یعنی زنده بودن و زنده بودن شامل کار کردن، فعالیت کردن، تجربه اندوختن، ساختن و انجام امور هستش.
به عنوان یه راه حل جانشین به جای دوری و فرار از مشکلات می تونین کارای لازم رو بدون شکایت و ناله انجام بدین. بهترین کار رو می تونین انجام بدین، درک مسئله اینه که یه زندگی راحت از روی زور یه زندگی خوشحال کننده و باحال نیس و می تونین از نظر فلسفی این واقیت رو قبول کنین که هرچقدر وجودتون بیشتر در حال مقابله و درگیر باشه، بیشتر احتمال داره که مخصوصا در دراز مدت، از اون لذت واقعی ببرین.( وودز،1990؛ به نقل از حقانی پور،1386).
2-7-8- باور غیر منطقی وابستگی:
شما بر این باورید که باید فردی قوی تر از خودتون داشته باشین تا به اون تکیه کنین. این یه حقیقته که هیچکی نمی تونه در این دنیای پیچیده به راستی مستفل از بقیه باشه.ما معمولا نیازمند کمک کارشناسان هستیم.بیشتر موارد احتیاج به کمک نجار، لوله کس، مکانیک و ... داریم. اما دلیلی وجود نداره که وابستگی خود رو به بقیه به حداثر برسونیم و اینجور تصور کنیم که ناتوون تر از آنیم که بتونیم فکر کنیم و از راه های جورواجور یکی رو انتخاب کنیم. پس نتیجه این باور که فرد باید به بقیه وابسته باشه و به اونا در اراده کردن متکی باشه منتهی به از بین رفتن استقلال خود می شه دلیل می شه تا از چیزی که می خواد دست برداره هرچه بیشتر به بقیه واسه کمک در کارا و اراده کردنای جور واجور متکی باشه دلیل می شه که احساس آرامش کاذبی بکنه. بهتره تلاش کنین و شکست بخورین تا اینکه اصلا تلاش نکنین. بهتره به انتخاب خودتون اشتباه کنین و اونو قبول کنین تا اینکه روحتون رو عوضش وابستگی غیرضروری به بقیه بفروشین (وودز،1993؛به نقل از امیری،1382).
2-7-9- باور غیرمنطقی درموندگی واسه تغییر:
شما بر این باورید که چون محصول گذشته زندگی خود هستین کمتر می تونین بر اثرات اون پیروز شدین. من این جوری هستم و هیچ کاری در این مورد نمی تونم انجام دهم. پس فکر می کنین که از تغییر خود ناتوون و ناتوانید. این باور مشکلاتی رو واسه شما به وجود می اورد، چون دقیقا مثل بحث قبلی باوری غلطه. چون که فقط به خاطر اینکه وقتی چیزی شدیدا زندگی شما راتحت تاثیر قرار داده دلیلی وجود نداره که حتما و به همون مشکل به اثر خود ادامه دهد. مثلا به خاطر اینکه در زمان بچگی یاد گرفتین که باید تصمیمات والدین خود رو بی چون و به چه دلیل قبول کنین بدین معنا نیس که شما نمی تونین واسه گرفتن حقوق خودتون در مقابل بقیه باستید.
اگه یقین دارین که گذشته شما اینجور اثر تغییر ناپذیری داره، این باور رو به عنوان عذر و بهونه ای قوی واسه تلاش نکردن در تغییر طرز فکر و رفتارهایی ک موجب بدبختی شمان به کار میبرین(وودز،1393؛به نقل از امیری،1382).
2-7-10- باور غیر منطقی کمال گریی:
شما بر این باورید که هر مشکلی یه راه حل درست و کامل خودشو داره، پس تا وقتی که می تونین اون راه حل رو پیدا کنین خوشحال و راضی نمی باشین. نبود موفقیت واسه پیدا کردن ان راه حل درست خیلی بد هستش.از اونجا که تموم حوادث به طور کامل قابل کنترل نیس و پس مشکلات نمی تونن راه حل کاملی داشته باشن. این باور به دنبال خود نگرانی هیجانی (عاطفی) داره. در واقع یافته های هر تصمیمی هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی رو در برداره. اعتماد به کمال برخلاف واقعیته، چون چیزی به عنوان قطعیت، کمال یا حقیقت محض وجود نداره. ما در دنیایی از شانس و احتمال زندگی می کنیم. باور به قطعیت تنها دلیل بروز انتظارات بی جا در آدم می شه. اگه شکست در به دست آوردن راه حلای کامل رو خیلی بد تلقی کنیم، دلواپسی و اضطراب نتیجه احتمالی اون هستش(وودزف 1990؛به نقل از حقانی پور،1386).
واسه بهبود و کاهش افکار و باورهای غیر منطقی روشای درمانی مختلفی پیشنهاد شده که راه و روش شناختی رفتاری از مهمترین اوناس. در این راه و روش به مریض کمک می شه تا الگوهای دستکاری شده و رفتار به درد نخور خود رو تشخیص دهد.(بلاگیس و هیلسنروث ،2010(
هم اینکه جهت تغیر افکار دستکاری شده و رفتار به درد نخور از بحثا و تکالیف دقیقا منظم ای استفاده می شه.در واقع این روش بر چگونگی درک فرد از وقایع زندگی، توجه به عکس العملای رفتاری، رابطه عقاید و عکس العملا و سازماندهی افراد تاکید می شه. (کوری،2005؛ترجمه عسگری ،خدابخشی و دارینی، 1387).