برای تو می نویسم، برای تو ای زمین، ای مآوای مقدس من. ای آفرت .
( در زبان کوردی آفرت به معنای مادر «آفریننده » است )
سنگینی عظمت نام تو ای زمین، مانند حبابیست که همه زندگیم می لرزد، چون تورا می نگرم، مثل اینست که از پنجره ی کوچکی به تماشای، همه دریا، همه کوه، همه دشت و همه جنگل، بتوانم که به یک لحظه گذر کرد.
به نام تو آغاز می کنم ای شروع بی پایان. ای سرآغاز و سرانجام.
ای گستره ی لایتناهی، ای عظمت نایاب هستی و ای شکوه آفرینش ،
چگونه می توانم تورا توصیف کنم که مخیله ی این دانه حقیر حتی از تصور عظمت تو عاجز است .
چگونه می شود از نگاه یک پنجره کوچک مبهوت، هزاران تصویر را به تماشا نشست.
به تو می اندیشم...
به ستون های سر به فلک کشیده ات، که آشیانه عقابهاست، به آبشارهای خروشانت که باران زندگی را در آب های راکد دنیا به حرکت در می آورد . به جنگل های سبز گونه ات که از تلاقی تمام تک درختان این چنین زیبا، نبض زندگی را می پرورانند.
ای زمین، ای مادر من، مرا بسان دانه ای در گستره ی زیبای هستی ات رویاندی و با عطر حیات خود جان دادی اینک مرا به خود بپذیر و بگذار دمی بر بالینت آرامش یابم .مرا به خود وامگذار، زیرا که درمانده ی تو هستم.
مرا ببخشای که نهالی ناسپاسم . مرا ببخشای برای تمام قدر ناشناسی ها یم، برای تمام بی فکری هایم، برای تمام خود خواهی هایم.
ما را ببخشای که راه به بیراهه بردیم .
مارا ببخشای که آتش جنگ برافروختیم تا خود و تو را بسوزانیم.
شاید نمی دانستیم که همچنان که تو را می سوزانیم، خود در این آتش گرفتار خواهیم آمد.
ما را ببخشای که رویان های زیبای تو را، درختان، گلها، باغ های تو را ویران کردیم و کاخ ها برافراشتیم.
شاید نمی دانستیم که شالوده هستی مان، در این درختان سنگی به دار آویخته خواهند شد.
ما را ببخشای که گلهای باغچه ات را بیرحمانه لگد می کنیم و برای بالا رفتن پله می سازیم ، و در بطالت خیال خود می پنداریم که می توانیم از دایره وجودت خود را رها سازیم .
ما را به سخاوت بارانت، به سبزی برگهای درختانت، به جویبارهای زلالت، به کوههای سر به فلک کشیده ات ببخشای که ...
تو بخشاینده ی مطلقی.