عَلی هَف .
عَلی هَف .
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

باز هم می گویم ؛ عیدتان مبارک ...

عیدتان مبارک ، از خداوند مستدعی است که امسال سالِ خوبی برای همه ی ما باشد و در سال آتی ؛ هیچ خبری از جنگ ، خونریزی ، و کشتار که سُنّتِ دیرینه و ماهیت همیشه حاکمیت ها و نظام های استعمارخو و نزاع طلب بوده ، نباشد .

البته اُمیدوار نیستم که در وضع حال ، آیا می توان تضمین گرفت که امسال ؛ حالِ خوب هم نثارِ این مردم می شود یا نه ، قول نمی دهم . اما نمی خواهم در این خصوص ، منفی فکر کنم . اما تصدیق کنید که نباید گفت :

"هر چه پیش آید ، خوش آید ! "

نمی دانم این جمله ی بالا را کِی و بواسطه ی چه کسی تقریر و تبیین شد تا به کنون که در صدد این هستیم زباننزدِ مردم و عامه ی مردم شده است ، اما میتوان از این جمله تنها یک حِس گرفت ؛ آن هم حس بی مســئولیتی و اِندِ بی خیالی است که خود انسان برای خود براهم و مهیا می کند .

چیز هایی که در محیطِ اطرافمان که پیرامون ما را شکل می دهد ، یا دسترنج است و یا نتیجه ی کارها و تلاش های گذشته وی ، شاید هم هر دو .

مثلا اگر انسانی مرفه و ثروتمند باشد ، نمی توان گفت حقش این نبوده . اما می توان گفت که او سزاوار و درخورِ شرایطِ کنونی اش است .

و یا مثلا اگر انسانی دیگر افسرده و ناراحت باشد ، نمی توان گفت حقش این بوده یا خود این مسیر را برای خود هموار کرده . اما می توان گفت حق او ، این نیست و احتیاح به مساعدت های روحی و روانی دارد که هر چند در جسم هم همان تأثیر را می گذارد و باید نسبت به همان هم اهمیت حائز بود .

اما چه فایدهکه خود همین حس را داریم ؟ آیا خودمان این طور انتخاب کردیم ؟ آیا این خواسته ی خودِ ما بوده که چنین حالی گریبان گیر ما شود و ما را بیشتر از گذشته نسبت به آینده آشفته و نگران سازد ؟ با این حال نمی دانم راه حل چیست ، اما هر چه هست ؛ دعا نیست ...

بودند اشخاصی که بع جهت و توسعه حالِ خوبشان ، دست به دعا و رَوانه ی امامزاده ها شدند . ولی اگر بخواهیم از دید ِ دیگر به آن بنگریم ؛ خواهیم فهمید که زیارتِ امامزاده ها هم هیچ نوفری به حالِ الآنِ ما هم ندارد ... البته بی انصافی است که از اخذِ انرژیِ معنوی و روحی که حصول زیارتِ ما به امامزاده ها است چیزی نگویم . نمی دانم ... شاید منی که بنده ی گنه کار و خطاکارِ خداوند هستم این حس را دارم و امیبینم همین حس در مورد بعضی ها هم صادق باشد .

و در آخر ، تصمیم گرفتم کمی بنویسم و همان اندک دردی که درونم سکنا گزیده بود ، رها کنم .

البته خالی از لطف نیست مه از استقبال کم نظیرِ شما عزیزان و دوستدارانِ با درایتی که از متنِ " ماهیت فلسفه و نقد اگزیستانسیالیسم (بخش اول) " بازدید کردند و از مطالعه ی آن بی چون و چرا دریغ نکردند ، صمیمانه و دوستانه سپاس گذارم و هیچ باورم نمی شد تا این حد با موجی از نظرات و لایک های شما مواجه شوم و بواسطه ی فراخوانده شوم برای نوشتنِ بیشتر و بیشتر و هر چه بیشتر...!

مستلزم است که بگویم متنی که حال دارید ی خوانید ، چیزی جز استفراغِ ذهنِ من نیست ، پس می خواهم که آن را زیاد جدی نگیریدو به چشم یک کطلب طنز به آن بنگرید .

بازهم می گویم ، عیدتان مبارک ...


عیدنوروزسال1401افسردگیفلسفه
چیزی که هستم ولی نبودم .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید