اگر اخبار اکوسیستم استارتآپی رو دنبال کنید حتما شنیدید که سعید رحمانی از سرآوا جدا شد و به دنبال اون عدهای از اعضای اکوسیستم که با آقای رحمانی و سرآوا سر و کار داشتن به بیان خاطرات و تجربیات شکستها و موفقیتهاشون پرداختند. برای شخص من جالب بود که نظرات متفاوت و حتی متناقض بود. در عین این که عدهای به تعریف و تمجید و تشکر از مدیریت آقای رحمانی میپرداختند ( نازنین دانشور در اینستاگرام شخصیشون مطلبی دارند ) عدهای هم به بیان ضعفها و حتی بیان این موضوع که دلیل شکست استارتآپشون سرآوا با مدیریت آقای رحمانی بود پرداختند( مانند محی سنیسل https://virgool.io/@sanisel/sarava-and-donate-lptn4hscyqen). این موضوع همزمان شد با زمان فارغ التحصیلی من از علامه طباطبایی در رشته MBA با گرایش فناوری و درخواست مشورت و مشاوره عدهای از ورودیهای جدید با من در مورد دانشگاه لذا دوست داشتم که مطلبی در این باره در اینجا بنویسم.( نوشتن ذهنمو رو مرتب میکنه لذا این مستند سازی برای خودم هم هست)
واقعیت امر اینه که من از دانشگاه علامه طباطبایی تا حد زیادی راضیم ولی بدین معنی نیست که بقیه هم میتونن همون تجربهای که من در علامه داشتم رو بدست بیارن و اونها هم اندازه من راضی باشن!! مثل قضیه استارتآپها در سرآوا! هیچ سیستمی نمیتونه و شاید نباید هم همه رو راضی کنه. فک میکنم همهی ما دیده باشیم کسانی رو که به کشورهای دیگه مهاجرت کردن ولی نتونستن به زندگی در اونجا ادامه بدن و برگشتن به ایران. حالا این نتیجه رو گرفتن که سیستم کشورداری یا جامعه مثلا کانادا سیستم بدی هستش خب طبیعتا نتیجه گیری غلطی هستش و حالا همین قضیه رو به بسیاری از مسائلی که باهاش درگیریم میشه تعمیم داد.
بنظرم من تونستم با سیستم علامه و گرایش و رشتهام خودم رو تطبیق بدم و همین باعث شد که احساس رضایت داشته باشم از علامه. لازم نمیبینم بگم موفقیتهام تو علامه چه چیزهایی بوده. به این نتیجه رسیدم که این موفقیتها شخصی بوده و وقتی به دوستانم هم نگاه میکنم میبینم که اونها به طرق دیگهای موفق شدن و راههای دیگهای رو برای خودشون پیدا کردن. در نتیجه یکسری نبایدها رو دوست دارم بگم که امیدوارم چارچوبی ایجاد کنه برای اینکه انشاالله هر کسی راه موفقیت خودش رو طی کنه!
اولین نکتهای که به ذهنم میرسه اینه که در بین بچههای ام بی ای مقاومت زیادی نسبت به علوم انسانی وجود داره! حالا اینکه دانشگاه علامه طباطبایی دانشگاه تخصصی علوم انسانی( فک میکنم تنها دانشگاه تخصصی) هستش دافعه عجیبی درست میکنه! سالها افسانه اینکه علوم انسانی بدرد نمیخوره و مهندسی و پزشکی که اولویت داره باعث شده نوعی تقابل با رشتههای علوم انسانی وجود داشته باشه! خیلیها هم که وارد رشته ام بی ای هم میشن با این دید که این رشته علوم انسانی نیست وارد میشن که اشتباهه! چه دوست داشته باشن چه نداشته باشن MBA رشته مدیریتی و علوم انسانی هستش و از نظر من این اصلا چیز بدی نیست! اینکه بچههای علوم انسانی بهره هوشی پایینی هم دارند هم بنظر من کاملا اشتباهه! هوش بنظرم برداری و جهت داره! شاید قابل قبول باشه که جهت هوشی متفاوتی دارند ولی اندازهاش بنظرم اصلا کم نیست!
اخیرا از دوستان کسی رو دیدم که به کل علوم انسانی رو به علت به کار نبردن ریاضی در حل مسئلهاش زیر سوال برده و علوم انسانی رو عقب افتاده توصیف میکنه و اصلا اون را علم تلقی نمیکنه! این در حالی که علوم انسانی از قبل اختراع اعداد هم به صورت محسوس و نامحسوس در بحثهای رهبری و اجتماعی و قانون گذاری وجود داشته! فلسفه و همهی این علوم، قدمتی چند هزار ساله دارند و بنظرم خیلی ساده انگارانه است که در تمام این سالها به ذهن دانشمندان و صاحب نظران این علوم نرسیده باشه که از ریاضی برای حل مسائل علوم انسانی استفاده نکنیم!! و حالا با اندک آشنایی با این علم ادعای حل مسائل را داشته باشیم! نکته اینجاست که جنس مسائل علوم انسانی متفاوت از مسئال ریاضی هستند! اگر چیزی را نمیفهمیم تکفیرش نکنیم! در مطلبهای دیگه هم فک میکنم گفتم که ۲*۲ در همه جای دنیا ۴ میشه. در همهی نقاط کرهی زمین با روش یکسانی برای پرتاب یک موشک به فضا محاسبات صورت میگیرد چرا که متغییرها و ملاحظات مشخص است! اما آیا روش حکومتداری در تمام دنیا یکسان است؟ آیا نظام اقتصادی همهی کشورها یکسان است؟ نظام آموزشی ژاپن با فنلاند یکیست؟ ( در صورت تمایل رجوع شود به ویرگول خودم که با عنوان استراتژی نوشتم) جواب مسائل در علوم انسانی با در نظر گرفتن شرایط میتونن بعضا متضاد باشن. به هیچ عنوان ادعای شناخت این علوم را ندارم اما درک جاهلیتمون در این حوزه بنظرم برای قدم اول بسیار لازم و مفیدی هستش برای ادامه مسیر!
دنیا به سرعت در حال تغییر است. نرخ تغییرات محیط بسیار بالاست و این واقعیتی است که برای اساتید با تجربه دنبال کردن تمامی اتفاقات ساده نیست. در این مدت دوستانی را داشتهام که در فضای استارتآپی کار میکردند و بیشتر در جریان اتفاقات این حوزه بودند. متاسفانه علی رغم علاقهام به این حوزه یکی از شایع ترین بیماریهای دوستان درگیر در این حوزه را جو زدگی مفرط میدونم!! اینکه استاد ما با ۵۰-۶۰ سال سن و تجربهی مدیریتی در سطوح بالا ندونن که فلان استارتآپ از چه استراتژی برای مارکتینگ خود استفاده میکنه بنظرم ایراد بزرگی نیست! در کلاس بازاریابی در حالی که استاد از استراتژی مارکتینگ برای فهم دانشجو صحبت میکرد و سعی داشت نشون بده که چگونه میشه در تمام حوزهها ازش استفاده کرد بنظرم توقع دانشجو از بیان روشهای بازاریابی دیجیتال مانند سئو کمی بیجا است! در کلاس مدیریت بنظرم باید تلاش کرد منش یک مدیر را یاد گرفت. منظور از منش طرز تفکره. مدیر باید به چه نکاتی توجه کنه. متاسفانه این نکته برای مهندسان سابقی که همواره در سر کلاس به یادگیری و بدست آوردن ابزار برای حل مسئله پرداخته بودهاند، گنگ و ناشناخته است و منجر به قضاوت زود هنگام و بیسواد خطاب کردن استاد میشه. لذا فکر میکنم بهتره بدونیم از کلاس درس چه چیزی رو باید انتظار داشته باشیم و بیشتر به صحبتها و نظرات استاد با تجربه گوش بدیم و بعد قضاوت کنیم!
مطمئنن که داره! بسیار زیاد هم داره! ولی آیا سیستم بی نقصی داریم؟؟ سطح دانشگاهها و اقتصاد ایران بر کسی پوشیده نیست! استادی که سابقه مدیریتی کلان در سطح بنگاه چند ملیتی داشته باشد را متاسفانه در ایران خیلی کم داریم یا اصلا نداریم اگر هم داشته باشیم اینکه سر کلاس درس حاضر بشه هم جای سواله واقعا.(مورد داشتیم گفتن که اگر این همه که میگه بلد بود که سر کلاس درس نمیومد!)
سیستم انتخاب رشته در ایران به نحویه که قدرت انتخاب چندانی به ما نمیده و بعد از قبولی در دانشگاه تقریبا شانسی برای تغییر در نتیجه و به دست آوردن نتیجه مطلوبتر خیلی سخته! در کنار این ناله کردن در مدت دو ساله از اینکه دانشگاه این ایراد و داره و ... هم کمکی به ما نمیکنه جز بی انگیزگی و اعصاب خوردی بیشتر! بنظرم مطالعه در مورد اینکه چطوری میشه از این سیستم حداکثر استفاده رو برد بسیار مفیدتر میتونه واقع بشه تا بقیه موارد!
مطلب طولانی تر از حد انتظارم شد و واقعیتش این رو بیشتر برای خودم نوشتم چون یه جورایی باعث میشه بیشتر بهش فک کنم و ذهنم مرتبتر بشه! :)