بسم الله الرحمن الرحیم
در قسمت اول مقاله به موضوع چگونگی پیدایش دانشها پرداختیم و گفتیم که گذشتگان ما برای یافتن قواعد امروزی و دانشهای مختلف چه تلاشهایی که نکردهاند و امروز دانشآموزان و دانشجویان ما میراث خوار تجربیات آنان هستند و در مقاطع تحصیلی مختلف در حال یادگیری علوم در قالب تعاریف و فرمولها و... هستند.
در این قسمت میخواهیم به قشر دانشآموزان بپردازیم و ببینیم که گذشتگان ما چه آشی برای آنان پختهاند! بیایید ابتدا از چرایی رفتن دانشآموزان به مدرسه صبحت کنیم.
دانش آموزان ما قرار است که حدود 12 سال در محیطی به نام مدرسه تحصیل کنند و مهارت های لازمی را برای زندگی در آینده بیاموزند و برای محیط دیگری به نام دانشگاه آماده شوند. اما حال بیایید نگاهی بر روند آموزش آنان داشته باشیم.
با ورود دانش آموزان به مدرسه آنها با حجم عظیمی از کتاب ها و جزوات رو به رو می شوند. هر کسی در این محیط از حافظه و ریاضیات خوبی برخوردار باشد برچسب انسان باهوش می خورد! گویا تنها مهارت های فکری در دو چیز خلاصه شده است و آن قدرت حفظ کردن و ریاضیات قوی است.
دانش آموزان مدام باید حجم زیادی از مطالب سنگین را حفظ کنند. از ریاضیات گرفته تا تاریخ و جغرافیا و در در نهایت باید خود رابرای روز امتحان آماده کنند به نظر شما آیا یادگیری یعنی حفظ کردن قلمبه ای از مطالب و داشتن ریاضیات قوی؟ اگر اینگونه باشد که کامپیوتر ها خیلی قوی تر از ما هستند! آنها قادر به ذخیره سازی اطلاعات با سرعت بیشتر، حجم بیشتر، ماندگاری طولانی تر و تازه بدون خطا هم هستند. اصلا کامپیوترها برای همین امر اختراع شدند. اما هر چه قدر هم که رایانه ها پیشرفت کنند این انسان ها هستند که برای حل مسایل جدید باید قوه تفکر خود را به کار گیرند. همین انسان بود که رایانه ها را اختراع کرد.
حفظ کردن مطالب خوب است البته نه طوطی وار و البته آن چیزی که مهم است به کار بستن آن است. دانش آموزان در این مدت تحصیل فقط یک سری مطالب گاها بی فایده را در ذهنشان تلنبار می کنند و تنها کاربردشان برای روز امتحان است و شاید بعد از آن به کلی آن مطالب را فراموش کنند.
از محتوای دروس گفتیم چه خوب است که از نحوه ی ارائه آن کمی هم بحث کنیم. در سیستم آموزشی ما معمولا این گونه است که یک نفر در کلاس از روی کتاب روخوانی می کند و معلم هم منتظر است که یک نفر را که حواسش پرت شده مچش را بگیرد و به او بگوید :
"فلانی، ادامه ی کتاب را تو بخوان".
هرکجا که هم لازم باشد می گوید "زیر فلان جمله را خط بکشید" و بعد هم چند سوال از متن استخراج می کند و می گوید:
"جواب این سوال از این جا تا آنجا است و این ها را خوب بخوانید چون در امتحان می آیند".
کلاس تمام می شود و جلسه بعد معلم از دانش آموزان امتحان گرفته و آنها باید تعاریف را مو به مو بنویسند حتی اگر یک واو را جا بیندازند از نمره شان کم میشود. به نظر شما این یعنی یادگیری؟!
خلاصه در اینجا سیستم این گونه است. کمتر کسی برای ما از کاربرد مباحث می گوید. مثلا در دروسی مثل ریاضی و فیزیک چند فرمول به ما می دهند و به ما می گویند:
"این ها را حفظ کنید و چند عدد داخلش بگذارید و جواب نهایی را بدست بیاورید."
به طور خلاصه بگویم مهم ترین چیزی که دانش آموزان در این محیط یاد می گیرند حفظ کردن است نه یاد گرفتن. البته عده ای نیز می گویند حفظ کردن خوب نیست بلکه باید مطالب را مهفومی خواند و برای این منظور آزمون های تستی را ایجاد می کنند. و نتیجه این می شود که بازار تست های چند گزینه ای داغ می شود.
آنها از زمان پیش دبستانی تا زمان کنکور دانش آموزان را مجبور به شرکت در آزمون های تستی می کنند تا چند سال بعد برای آزمونی به نام کنکور آماده شوند. جالب است که عده ای می گویند منبع اصلی کنکور همین کتاب های درسی است! اما در واقع این گونه نیست و شما برای کسب درصد بالا در آزمون نهایی نیاز به کتاب ها و کلاس ها تستی پیدا خواهید کرد. هر روز از حجم کتاب های اصلی درسی کاسته می شود و بر حجم کتاب های کمک درسی و تستی افزوده می شود. صنعت خوبی است نه؟! عده ای به بهانه کنکور به نان و نوایی می رسند و از طریق کلاس ها و کتاب های تستی کسب درآمد می کنند!
به راستی نتیجه تجربه های بشر طی سال های مختلف که امروزه در قالب فرمول ها و نظریات و تعاریف مختلف درآمده است این است که ما از آنها تست های چندگزینه ای بسازیم و روز به روز آنها را سخت تر کنیم و تنها کاربردشان برای روز امتحان است؟ اما افسوس که امروز تنها کاربرد این علوم، قبولی در آزمون ترسناکی به نام کنکور و راهی برای قبولی در دانشگاه و تحصیل در مقاطع بالاتر است.
سخن را در این زمینه را کوتاه کرده و به همین موارد اکتفا می کنم. در قسمت بعد به گروه دانشجویان خواهیم پرداخت یعنی زمانی که آنها غولی به نام کنکور را پشت سر گذرانیده و وارد محیط و مرحله ی جدیدی به نام دانشگاه شده اند!