ویرگول
ورودثبت نام
مجتبا صولت‌پور
مجتبا صولت‌پور
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

عقربه‌ی دنیای خیالی

دنیای خیالی ابدی‌ام، هر روز صبح زود به یادم می‌افتاد. یعنی درست وقتی که در خواب ناز بودم اما سرویس مدرسه به زودی از راه می‌رسید و تازه قبلش باید صبحانه هم می‌خوردم. برای چند سال، هر روز صبح یک آرزو در ذهنم تکرار می‌شد: ای کاش می‌توانستم زمان را متوقف کنم.

در دنیای خیالی خودم، یک ساعت جادویی داشتم که زمان را متوقف می‌کرد. البته ایده‌اش از من نبود، بلکه از تلویزیون آن را یاد گرفته بودم. دلم می‌خواست مثل پسر مو بلوند توی فیلم، می‌توانستم همه‌ی مشکلاتم را با یک ساعت جادویی حل کنم. البته مشکلاتم در آن زمان، چیزهای کوچکی بودند، مثل خوابیدن در صبح تا هر وقت که دلت خواست، اما تصور داشتن ساعت جادویی، یک جهان فراموش‌نشدنی بود؛ یک خیال‌بافی واقعی.

آنقدر این جهان در ذهنم باقی ماند که سال‌ها بعد، یعنی خیلی سال بعد از روزهایی که با خیالِ داشتن یک ساعت جادویی خودم را سرگرم می‌کردم، با الهام از خیال‌پردازی‌های خودم در کودکی، داستانی نوشتم، درباره‌ی یک کودک که دلش می‌خواست صبح‌ها به جای مدرسه رفتن، در رختخوابش بماند. این دختربچه، آرزو کرده بود نامرئی شود و از قضا آرزویش برآورده شد اما نمی‌دانست این چه دردسر بزرگی است که هیچ‌کس تو را نبیند.

آرزوها فقط ظاهرشان جذاب است. خیال‌بافی‌ها مثل یک تله هستند. این درس بزرگی بود که کم‌کم به آن رسیدم: هیچ خیال شیرینی، به خوبیِ جهان واقعی کار نمی‌کند. باورتان می‌شود؟ اگر در بچگی یک نفر این را به من می‌گفت، هرگز حرفش را باور نمی‌کردم. در آن زمان، یک ساعت جادویی که می‌توانست زمان را به اراده‌ی من متوقف کند، جهان را برایم شیرین می‌کرد. حتا می‌توانست کاری کند که بدون درس خواندن بتوانم امتحانات را پشت سر بگذارم. برای یک دانش‌آموز خیال‌باف، تصوری شیرین‌تر از این داریم؟

ساعت برنارد
ساعت برنارد


اما نه. جهان واقعی گرچه حوصله‌سربر، بیش از حد منطقی و گاهی تلخ یا ترسناک است، اما این همان چیزی است که جهان باید باشد. بله، متاسفانه نمی‌توان سر رسیدنِ سرویس مدرسه را متوقف کرد، اما اگر سرویس مدرسه از راه نرسد، جهان هم از کار می‌افتد. اگر عقربه‌ی ساعت حرکت نکند، چه دلیلی وجود دارد که بخواهیم خواب اولِ صبح خود را طولانی کنیم؟

با این حال، به هیچ کودکی نخواهم گفت که خیال‌بافی بی‌معنی یا اشتباه است. برعکس، به او کمد نارنیا را نشان می‌دهم. می‌دانم که او درِ کمد را باز خواهد کرد و از قدم زدن روی زمین یخیِ آن، لذت خواهد برد. او در این سفر، چیزهای زیادی یاد خواهد گرفت که در جهان بیرون از کمد نمی‌توان با آنها روبه‌رو شد. این همان ارزش واقعی دنیای خیالی است. این همان دلیلی است که دوست دارم باز هم داستان کودکان خیال‌باف را در جهان‌های خیالیِ خودشان بنویسم.

نویسشجهان خیالی
ویراستار و روزنامه‌نگار آزاد؛ علاقه‌مند به ادبیات، سینما و تاریخ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید