اگر بخواهیم مدیریت رو در یک کلمه تعریف کنیم اون کلمه تصمیم گیری هست !
این البته حرف من نیست حرف سایمون یکی از متخصصان برجسته حوزه مدیریت است.
هر کسی بهتر تصمیم می گیره مدیر بهتری هست . در مدیریت برای تصمیم گیری مدل های بسیار زیادی وجود داره .اکثر این مدل ها براساس میزان اطلاعات موجود در کار می کنند و هدف ما از تصمیم رو تعیین می کنند.
اما من امروز در این نوشته می خوام یک روش بسیار عالی به شما یاد بدم برای وقتی که از هر راهی رفتین و به نتیجه نرسیدین و دست آخر بین دوتا گزینه گیر افتادین و بازهم نتونستین تصمیم درست رو بگیرین !
این مدل رو خودم اختراع کردم و ترکیبی از مدیریت با فلسفه هست !
راستش اگر بیایم و از دور به مدل تصمیم گیری هامون نگاهی بندازیم اینطوره که ماهمیشه از سمت اطلاعات حرکت می کنیم و میریم جلو تا برسیم به تصمیم ! مثلا می خوایم لاغر بشیم میگیم میگیم من اینقدر اضافه وزن دارم خوب برم پیش مشاور تغذیه ازش رژیم بگیرم ، یا که ورزش کنم یا که داروی لاغری بخورم ! حالا بسته به اینکه چقدر پول دارم و چقدر اضافه وزن دارم و چقدر حوصله دارم یکی از این روشها یا ترکیبی از این روش ها رو انتخاب می کنم. این البته یک تصمیم ساده هست . اما فرض کنید که دوتا پیشنهاد شغلی خیلی خوب دارین که هر طور فکر می کنین و با هر کسی مشورت می کنین یک سری میگن اولی خوبه یکسری میگن دومی خوبه !
در چنین مواردی که شما گیر میفتین و می رسین به دوتا گزینه که هیچ جوری نمی تونین یکی رو انتخاب کنین ! حالا بیاین و مسیر رو برعکس برین ! ! یعنی چی ؟
یعنی از سمت تصمیم به عقب حرکت کنید ! !
چطوری ؟ ! !
فرض کنید همه اطلاعات و شواهد رو بررسی کردین و رسیدین به دوتا گزینه ، در واقع به دو تا تصمیم ، و حالا مردد موندین که تصمیم درست کدومه؟
حالا خیلی جدی هرتصمیم رو انتخاب کنید و اون تصمیم رو بگیرید ، البته باید خیلی واقعی باشه . بعد به حال و هوای دلتون نگاه کنید ، ببینید بعد از گرفتن اون تصمیمه احوالات تون چطوره ؟ حس تون چطور شده ؟ اگر دلشوره داشتید و احساس ناامنی کردید بدونین که باید از اون تصمیم دوری کنید ! اگر هم نه اون تصمیم رو گرفتید و بعد احساس امنیت و سرخوشی کردید احتمالا تصمیم تون درسته !
و در گام بعدی همین کار رو با تصمیم اونطرفی یا گزینه دوم انجام بدین و بازهم به حس تون و احوالات تون مراجعه کنید.
مثال بزنم : امسال اربعین خیلی دوست داشتم که برم پیاده روی . چند تا ازدوستان که اونجا بودن باهاشون در تماس بودم . بیشتری ها می گفتن هوا خیلی گرمه ، جای خواب نیست ! آب نیست ! وای بچه رو که اصلا نیار که مریض میشه !
از اونطرف خودم خیلی دوست داشتم که برم ! دوستانی هم بودند که بچه هاشون رو برده بودند و برگشته بودند به سلامت !
واقعا اطلاعاتی که ما از شرایط جمع کرده بودیم نمیتوست در تصمیم گیری به ما کمک کنه ! از طرفی می دیدم یکسری رفتن و سالم برگشتن و البته در ایام قبل از شلوغی بود و قبل از تصمیم ما به رفتن . از طرفی دوستانی که دقیقا در زمانی که ما می خواستیم بریم اونجا بودن میگفتن وای نیاین شرایط سخته ، گرمه ، جا نیست و و و
من در نهایت به مدل خودم عمل کردم : اول محکم تصمیم گرفتم که نمی رم ! حالا به حس و حال درونی م توجه کردم ! یکم دلشوره گرفتم ، حال خوبی نبود ! بعد محکم تصمیم گرفتم که می رم ! حالا به حس و حال درونی م توجه کردم دیدم حالم بهتره و انگار خوشحال هستم !
پس بلند شدم و بار سفر بستم و راه افتادم . تازه پسر 5 ساله م رو هم بردم . شرایط سخت بود و راه طولانی ولی خوب خدا لطف کرد و ما به سلامت رفتیم و برگشتیم و هیچ مشکلی برامون پیش نیومد چه در طول مسیر چه بعد از برگشت !
از این مدل استفاده کنین خیلی بهتون کمک میکنه .