معصومه کرم پور
معصومه کرم پور
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

ساعتی که برای هر کس ی جور کار میکنه !

تو ی جمعی بودم از دوستانم ، صحبت می کردیم از هر دری ، ، ،

خانمی رو به من کرد و گفت خوش به حالت ، اینهمه درس خوندی ، زبان یاد گرفتی ، رانندگی ،

من هنوز هیچ کاری نکردم چقدر دوست دارم رانندگی یاد بگیرم ، دانشگاه برم ، زبان یاد بگیرم ، ،

گفتم تو دقیقا چند سالته ؟ گفت 28 !

اومدم تو ذهنم و به خودم گفتم من چهل سالمه و ی بچه کوچیک دارم و تو بیست و شش سالته و دو تا بچه داری ! حالا اگه بخوای رانندگی و زبان یاد بگیری مگه دیگه نمیشه ؟ اگه بخوای زبان یاد بگیری مگه نمیشه ؟ اگه بخوای دانشگاه بری و درس بخونی مگه نمیشه ؟

تازه اگر بخوایم درست مقایسه کنیم تو ی مسایلی تو از من جلوتری ! تو 28 سالته و دوتا بچه داری و من با اینکه بزرگترم یک بچه دارم !


واقعیت اینه که مقایسه زندگی ما با زندگی دیگران خیلی اشتباهه !

چرا اشتباهه ؟ چون هر کس شرایط زندگی خودش رو داره و البته در زندگی هم مسائلی پیش می آید که قابل کنترل نیستند و دست ما نیست و خود ما هم خیلی وقتها اون اتفاقات رو نمی خوایم ولی وقتی برامون پیش میاد مجبوریم که باهاشون زندگی کنیم و طبیعتا این اتفاقا تو زندگیمون تاثیر داره ، گاهی ی اتفاق باعث میشه ی آدمی نتونه ازدواج کنه یا ازدواجش به تاخیر بیفته ، گاهی ی اتفاق باعث میشه ی آدمی یکی از اعضای بدنش رو از دست بده و یک عمر با بدن ناقص زندگی کنه ! گاهی با ی اتفاق کسی خونه ش رو از دست میده ، پس اندازش رو از دست میده و باقی عمرش رو مجبوره که به سختی زندگی کنه ،

واقعیت اینه که زندگی هر کس ی ساعتی داره ! ساعتی که ی جوری کار میکنه و با ساعت زندگی ی نفر دیگه کاملا متفاوت کار میکنه ، اینجور نیست که همه آدما به دنیا بیان مدرسه برن ، دانشگاه برن ، ازدواج کنن ، درس بخونن ، بچه دار بشن ، سر کار برن ، خونه بخرن ، ماشین بخرن ، بعد بچه هاشون رو سر و سامون بدن و و و برای خیلی از آدما یک یا چند تا از این موارد حذف میشه یا حتی جا به جا میشه ، ساعت زندگی برای همه یک جور نمی گذره !

این در مواردی هست که اتفاقات ناخواسته برای ما پیش می آد و مجبوریم که باهاشون سر کنیم اما ، ،

اما گاهی این خود ما هستیم که اشتباهات بزرگی رو انجام میدیم که باعث میشه تو زندگی مون عقب بیفتیم ، خیلی وقتها خود ما تصمیم اشتباهی می گشریم و ازدواج ناموفقی رو رقم می زنیم بعد با وجود بچه مجبور به جدایی می شیم و بازهم مشکلات بیشتری برامون پیش میاد! یا که با اعتماد بیجا به فردی پولامونو از دست میدیم و بازهم باعث می شیم زندگی مون سخت بشه ! در حالیکه خیلی از آدما اصلا از این دست اشتباهها نمی کنند .

حالا چاره چیه ؟ آیا باید خودمون رو سرزنش کنیم ؟ برای اتفاقاتی که دست ما بوده و خود شخص ما مقصر خراب شدن اوضاع بودیم آیا باید خودمون رو سرزنش کنیم و بشینیم زندگی مون رو با دیگران مقایسه کنیم و غصه بخوریم ؟ !

معلومه که نه ! هر کدوم از ما تو ی خانواده و تو ی شرایط خاصی تربیت شدیم و طبق همون اصولی که یاد گرفتیم تو دنیای واقعی رفتار می کنیم و عمل می کنیم و البته گاهی هم اشتباه رفتار می کنیم و تصمیمات اشتباهی می گیریم .کسی که تو خانواده ای بزرگ شده که به راحتی به آدما اعتماد می کردن خوب طبیعیه که اونم بزرگ بشه همین کارو میکنه و این وسط هم یکی پیدا میشه و کلاهش رو بر میداره ! به همین سادگی !

اما نسخه تجویزی "

1- بپذیریم که خیلی از اتفاق ها دست ما نیست و باید با اونها مدارا کنیم و خودمون رو سرزنش نکنیم .

2- اگر اتفاقی برامون افتاد که مقصر ما بودیم بازهم سرزنش کردن خودمون فایده ای نداره و تنها راهش اینه که کاری کنیم که اون اتفاق دوباره تکرار نشه مثلا مهارت جدید یاد بگیریم بیشتر کتاب بخونیم و نگاه مون رو به زندگی از حالت خیلی سطحی به حالت عمقی تغییر بدیم تا بتونیم اون کمبودها و ناگفته هایی که در محیط خانوادگی بهمون داده نشده رو خودمون پر کنیم و از زندگی عقب نیفتیم .

پس تویی که خودتو داری با کسی مقایسه می کنی که فوق لیسانس داره و زبان بلده و رانندگی بلده ، دست از مقایسه بردار ، بلند شو و تو هم شروع کن ، راه یادگیری برای همه بازه !


سرزنشمسیر زندگیاعتماد به نفساشتباه
خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید